رمان عشق خلافکار پارت 45

4.8
(5)

ناراحت با چشمای اشکیش نگام کرد.

_ مامان بابام ازهم طلاق گرفتن چند سال پیش و من و خواهرم رو به حال خودمون گذاشتن و رفتن هرکدوم یه جای دنیا و ازدواج کردن. من و خواهرم رو بردن بهزیستی که بعد دو سال من 18 سالم کامل شد و اومدم اینجا خدمتکار شدم که بتونم خواهرمو پیش خودم بیارم.

دختر زودرنجی و احساسی ای بودش. سرشو تو بغلم گرفتم و سعی کردم آرومش کنم.

_ ناراحت نباش من خودم کمکمت میکنم

_ ممنونم.

بعد چندلحظه که احساس کردم از اون حالت در اومده شونه هاشو تو دستام میگیرم و از خودم جداش میکنم و رو بهش میگم: ولی اول بیا باهم یه فیلمی چیزی ببینیم.

سریع صورت و چشماش تغییر حالت میدن و با ترس میگه: ممنونم ولی من باید برم کارامو انجام بدم.

با اخم نگاش میکنم و میگم: عه مگه تو رو آدرین نزاشته کارای منو انجام بدی؟ پس کاری نداری تا وقتی من بهت بگم و منم که کاری ندارم

_ آخه نمیخوام مفت حقوق بگیرم و با زحمت خودم باشه.

_ اصلا اینطوری که میگی پس اینم کار منه. میشینی با من فیلم میبینی.

ناچار چشمی میگه.

* * * * *

ست مشکی م رو پوشیدم و دستکش هارو برداشتم که دستم کنم….. در آخر موهامو دم اسبی بستم. ماسک رو ، روی بینیم کشیدم و برتا 92 م رو برداشتم و بین بالای لگنم و کمر شلوارم تنظیمش کردم. رفتم بیرون و به سمت اتاق آدرین رفتم. دروباز کردم که به طرفم برگشت.

_ بریم؟

_ بریم ، فقط لازم نیست از الان اون ماسکو بکشی بالا.

_ اینجوری راحتم.

رفتیم پایین و به سمت جایی که افراد جمع شده بودن نزدیک شدیم.

_ مطمئنی دیگه اینکارا برای گروهت مشکلی ایجاد نمیکنه؟

_ نه. اینکاری که داریم انجام میدیم رو من حداقل ماهی 6 بار دارم انجام میدم.

سری تکون میدم و به جمع نگاه میکنم که آدرین با جدیت شروع به حرف زدن میکنه.

_ همونطور که میدونین قراره به گروه ققنوس آتشین یه هشداری بدیم ، پس نقصی تو کار رو قبول نمیکنم. اگه کسی حواسش نباشه و کوچکترین اشتباهی بکنه طرف حسابش با یه گلوله هست ، پس حواستون باشه

همگی سری تکون میدن که همراه آدرین به سمت یه ون مشکی حرکت میکنیم. حداقل یه 30 یا 40 نفر از آدمارو آدرین گفته بود بیان. سوار ون شدیم و به سمت عمارت کلاوس میریم…….

آدما دور عمارت پخش میشن و افراد کلاوس رو بیهوش میکنن و من با کلی حواس جمعی به سمت داخل خونه حرکت میکنم. آروم آروم به طرف در کشویی شیشه ای قدم بر میدارم و به سمت راست میکشمش و میرم تو. گردنمو به اطراف تکون میدم تا ببینم خدمتکاری یا کسی تو خونه نباشن ، وقتی مطمئن شدم به سمت پله ها قدم بر میدارم و ازشون با احتیاط بالا میرم و اسلحه رو از جاش در میارم بین دو دستم و به سمت پایین میگیرم. به پله آخر که میرسم صدای آدرین رو تو هدفون میشنوم: کلاوس تو اتاق سمت چپی هستش و یه نفر دیگه هم تو اتاق بغلیش هست و انگار که خدمتکاره. مواظب باش تورو نبینه.

میدونستم که داره من و از تو ون نگاه میکنه و به خاطر همین به یه تکون دادن سرم اکتفا میکنم و به سمت اتاقی که کلاوس قدم برمیدارم ؛ در اتاق نیمه باز بود و پشتش به من بود و داشت تیشرتشو عوض میکرد. آروم از لای در داخل میرم و پشت سرش می ایستم. متوجه حضور کسی تو اتاق میشه و برمیگرده و وقتی منو میبینه اخم غلیطی میکنه و خواست حرفی بزنه که سریع با دوتا انگشتم به ناحیه حساسش ضربه میزنم که بیهوش میشه و میوفته رو تخت. علامت گرگ زخمی رو ، روی میز بغل تخت میزارم و برمیگردم سمت در و از لای در نگاه میکنم که کسی نباشه ولی با شانس بدم همون خدمتکاری که تو اتاق بغلی بوده منو میبینه و میاد جیغ بزنه که سریع سمتش میرم و جلوی دهنش رو میگیرم. شروع میکنه به تقلا کردن که مجبور میشم گردنشو یه بپیچونم که بیهوش بشه. سریع از پله های پایین میرم و به سمت در کشویی میرم از خونه میام بیرون و به سمت ونی که آدرین توش بود میرم و ماسکمو پایین میدم.

آدرین با برقی که تو چشماش معلوم بود نگاهم میکنه و میگه: آفرین کارت برای اولین بار خوب بود بعضیا حتی همین کار تورو. باهزار تا گیر افتادن انجام میدن.

رو بهش میگم: اونا دیکه چه احمقی بودن این به دوتا حرکت برای بیهوش کردن ودقت بالا نیاز داشت و در صورت نیاز یه چند تکنیک برای مبارزه.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.8 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان بهار خزان

  خلاصه : امیرارسلان به خاطر کینه از خانواده ای، دختر خانواده رو اسیر خودش میکنه تا انتقام بگیره ولی متوجه میشه بهار دختر…
رمان کامل

دانلود رمان قفس

خلاصه رمان:     پرند زندگی خوبی داره ، کنار پدرش خیلی شاد زندگی میکنه ، تا اینکه پدر عزیزش فوت میکنه ، بعد…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
19 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Sni
2 سال قبل

نکککست پارت😭🥲😂

پاسخ به  Sni
2 سال قبل

باکلاس شدی باز …
انگلیسی میحرفی ! …😏😂

Sni
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

کلا نکست پارت😂🥲از این به بعد زیر همه مینیویسم نکست پارت😂😭

Yeganeh
2 سال قبل

ببخشیدا الی ولی منظور از ناحیه حساس کجاس ؟؟
من اصلا منحرف نیستما

F
پاسخ به  Elena .
2 سال قبل

من چقدر منحرفم خاک‌ تو سرم آخه جای حساس اکثرا اونجا رو میگن😂😂😂😂😂

Helya
پاسخ به  Yeganeh
2 سال قبل

😂ولی من منحرفم
لعنتی با دوتا انگشتم زد😂سوراخ شد فک کنم
عمه شد 😂😂😂😂😂

hana
2 سال قبل

عالی گلم😘😘😘
ولی قسمت گردن نیست😂 .زیر گوش یه بخش نرمی هست رو به بالا که استخون داره ضربه بزنن طرف بی هوش میشه وگر نه با گردن کاری ندارن .یا هم لاله گوش اگه با کف دست به هر دو طرف بزنید باعث میشه همون ثانیه فرد بی هوش بشه .چون من باشگاه رزمی میرم اینا بلدم .می خواهید رو یکی تون عملی اجرا کنم .😂😂😂😂😂

hana
2 سال قبل

اییییی
شاد من رو گوشی مامانم هم هست .یعنی هر پیامی برای من بیاد برای اونم میره و اونم نگاهش می کنه 😂 مامان من فضوله 😂.مامان ها رو هم که میشناسید بعضی وقت ها یه گیرایی می دن که ادم به غلط کردن می افته.😂😂
واتساپ هم انلاین بودم توسط پدر گرام چک میشه .
تلگرام هم به خاطر این که یه مدت به گوشیم مزاحم ها زنگ می زدن به دستور مادر و پدر حذف شد 😂😂.
و من ماندم تنهای تنها 😂😂😂😂😂😂😂
بعد من ایدی تو سایت نمی زارم .چون قبلا بهم زنگ می زدن کلا به شکر خوردن افتادم 😂😂😂😂😂
ولی تو سایت پیام بده من راجب اون چیزی که می خواهی تو متن بزاری بگو من اطلاعات کامل بهت می دم دیگه تو هر بخشی که خودت خواستی از گفته هام بزار .

hana
2 سال قبل

قربونت😘😘😘😘

hana
2 سال قبل

تاشب پارت می زاری ؟

hana
2 سال قبل

النااااااااااا
کجایی تو ؟؟؟؟؟؟

hana
2 سال قبل

ساعت هشت پارت نزاری می کشمت.
😂😂😂
نه بعد باشگاه بیام نگاه می کنم وای به حالت نذاشته باشی .
بای فعلا

دسته‌ها

19
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x