رمان عشق خلافکار پارت 6

5
(5)

_ کجا باهم آشنا شدین؟

_ همکلاسی هستیم

_ آهان یادم اومد ازت حرف زده بود قبلا میگفت دختر شیطون و مهربونی هستی

_ ممنون

_ اگه دوست داری بیشتر آشنا بشیم

_ حتما

_ خب پس گوشیتو بده شمارمو بزنم برات

گوشیو دادم دستش که وارد کرد

از گوشیم به گوشیش زنگ زدم تا شمارم رو داشته باشه

_ من برم دوستام منتظرن

وقتی رفت الکس گفت

_ اینا شام نمیدن؟

_ نمیدونم ولی شکمویی ها

_ خب گشنمه دیگه

_ ساعت چنده؟

_ ساعتتتتتتت آمممم نزدیک 11

_ تا 12 بعد بریم باشه

_ اوکی

رفتم سر میز خوراکی ها و یه شیرینی ماکارون خوردم با کیک

ولی خوب شد کیک داشتن یا نه سیر نمیشدم . یکم منو الکس رقصیدیم و

رفتیم خونه .

*********

روز دوشنبه بود . ساعت 7:55 بیدار شدم که دیدم یه 5 دقیه تا شروع کلاس مونده

سریع رفتم دسشویی اومدم و رفتم تو سایت. تا معلم حضور غیاب کنه

سریع رفتم یه چی واسه خودم آوردم تا سر کلاس بخورم

رفتم تا به الکس پیام بدم که دیدم آدرین هزارتا پیام داده

باز کردم ؛ دیدم همش درمورد اینه که به خاطر کار دیشبش ببخشمش

جواب دادم: باشه بابا نمیخواد انقدر پیام بدی

تو حضور غیاب فهمیده بودم الکس غایبه بهش زنگ زدم که دیدم مسموم

شده . به معلم گفتمو به درس گوش دادم .

بعد مدرسه حال الکس رو پرسیدم که گفت حالش بهتره و خونه ست

رفتم خونه پیشش و تا بعد از ظهر باهاش موندم.

رفتم خونه و دست و صورتمو شستم و رو صندلی نشستم .

مامان غذا رو آورد

_ مامان

_ جانم؟

_ الکس مسموم شده بود پیشش رفته بودم

_ ایشالله زودتر حالش خوبه میشه ببینم نکنه دیشب رفته بودین پارتی

اونجا چیزی خورد که مسموم شد؟ نکنه تو هم مسموم بشی؟

_ نه مامان شب اومده بود خونه مثل اینکه بعد گشنه ش میشه میره

یه چی برمیداره میخوره که از قضا تاریخ انقضاش گذشته بود

_ پس مشکل از خوراکی های اونجا نبوده

_ نه مامان

_ باشه غذا تو بخور تا سرد نشده

موقع غذا خوردن مامان بابا از خاطرات کوچیکی من و آنتونیا و آنتونی

گفتن و خندیدیم.

عصر بود که می شنیدم مامانم با خاله م در مورد کلاوس حرف میزد

نکنه اتفاقی افتاده باشه براش؟ به هوا انجام کار رفتم پیش مامان که

دیدم میگه قراره پنج شنبه بیاد . خیلی خوشحال بودم ، بعد مدت ها

بالاخره عشقمو می دیدم. سریع رفتم بالا و به الکس پیام دادم

_ الکسسسس بدو بیاااااااا

_ چیشده سکته م دادی نمیگی مریضم؟

_ انگار حالا آنفولانزا گرفته یا سکته کرده یه مسموم شدی دیگه

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان دژکوب

خلاصه: بهراد ، مرد زخم دیده ایست که فقط به حرمت یک قسم آتش انتقام را روز به روز در سینه بیشتر و فروزان…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
13 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
سلین
2 سال قبل

سلام رمانت قشنگه .

hana
2 سال قبل

عالیه

Delvin radmanesh
2 سال قبل

عالی 😎🙌🏻🖤

Delvin radmanesh
2 سال قبل

واییی راس میگه اینهمه کراش با هم خوب نیست😂😂👍🥲

Sni
پاسخ به  Elena .
2 سال قبل

اع این منه😂

پاسخ به  Elena .
2 سال قبل

اخیی عزییزم 😂
ببین از من بشنو اصلا به ادرین فکر نکن …
من سر یه شوخی یه جوری دلم از یه نفری شکست …🙁 با بعضیا نباید شوخی کرد جنبه ندارن 😓

hana
2 سال قبل

اره اشتباه فرستاده.یه موقع میزنن هم دیگه رو می کشن .

دسته‌ها

13
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x