۲ دیدگاه

رمان عشق خلافکارپارت 20

4.3
(8)

_ بیا بریم پیش بچه ها

باهم رفتیم پیششون

ابی: شما چرا یه دفعه غیبتون زد؟

_ هیچی باهم کار داشتیم رفته بودیم حرف بزنیم

بعد با یه نگاهی که یه خبرایی هست نگاهش کردم که فهمید

ابی: آهان پس که اینطور

ایلیاد: راستی چیشد گیتار کجا هست؟

_ یادم رفت بیارمش فک کنم توی طبقه اول اون اتاقی که میری تو راهرو اولین در سمت چپ هست اونجا باید باشه.

ایلیاد: آهان . جزمین میری میاریش؟

جزمین: واا خودت دست و پا داری چلاق که نیستی برو بردار

استفان: داداش اینارو ولش کن من میرم میارم

بعد پاشد رفت

_ خب ساعت چند میریم دریا؟

لوسی: ساعت 11 میریم

به ساعت نگاه کردم

_ خب الان ساعت 9 و نیمه بهتر نیست شروع کنیم وسایلو جمع کنیم؟

هیلی: آره تازه باید گوشت هم بگیریم

کلاوس: خب من و دنیل میریم گوشت و می گیریم نوشیدنی چی میخواین؟

لوکاس: یه نوشابه مشکی و دلستر انگوری خوب باشه نه؟

کلاوس: آره خوبه پس میریم بگیریم. دنیل پاشو داداش

دنیل: بریم که رفتیم نمیزارن رسیدیم یه لحظه که بشینیم

بعد خندید

_ پاشین دیگه چرا هنوز نشستین بریم وسایلو جمع کنیم

من و هیلی و لوسی و آنتونیا پاشدیم رفتیم آشپزخونه

هیلی: من میرم پلو بپزم فقط 18 نفر چقدر پلو باید پخت رو من نمیدونم

لوسی: بزار من انجام میده تو برو سیخ ها رو جمع کن بیار

_منم میرم ظرف و اینارو بردارم

آنتونیا: منم میام باهات

من و آنتونیا رفتیم ظرف ها و لیوانا و قاشق چنگالارو جمع کردیم و تو سبد گذاشتیم. رفتیم سمت پسرا

_ کمک نمیخواین؟

ایلیاد: چندتا زیرانداز برداریم؟

آنتونی: فک کنم 5 تا بس باشه

_ منقل کجاست؟

دیمن: تو انباری باید باشه

_ خب یکیتون با من بیاد منقل رو برداریم

الایژا اومد و رفتیم سمت انباری

_خب بیا من یه طرفشو میگیرم تو اونور ببریم بیرون

_ نه اینو میشه تنهایی برد تو برو من میارم

_ اوکی

آورد بیرون و منقل و گذاشتیم تو ماشین

*****

_ بچه ها بیاین میخوایم بریما

جزمین: الان کنار دریا میخوایم بریم بهتره کمترین تعداد ماشین که میتونیم ببریم

_ آره پس یه کاری کنیم تو هر ماشین پنج یا شش نفر بشینن خوبه

هیلی: خب میایم یه ماشینم واسه وسایل برداریم

آنتونی: هجده نفر میشه سه تا ماشین یه ماشینم وسایل میشه 4 تا

آنتونیا: اینطوری بهتره باز با اومدنمون که با 6 تا ماشین داشتیم میومدیم

_ خب وسایلارو تو ماشین کی بزاریم؟

الایژا: ماشین من

وسایلا رو تو ماشین الایژا گذاشتیم

_ بچه ها پس من دیگه ماشینمو نمیارم

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 8

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان اردیبهشت

  خلاصه؛ داستان فراز، پسری بازیگرسینما وآرام دختری که پدرش مغازه داره وقمارباز، ازقضا دختریه رو میره خدماتی باغی که جشن توش برگزار وفرازبهش…
رمان کامل

دانلود رمان آنتی عشق

خلاصه: هامین بعد ۱۲سال به ایران برمی‌گردد و تصمیم دارد زندگی مستقلی را شروع کند. از طرفی میشا دختری مستقل و شاد که دوست…
رمان کامل

دانلود رمان کافه آگات

خلاصه: زندگی کیارش کامیاب به دنبال حرکت انتقام جویانه ی هومن، سرایدار ویلای پدرش با زندگی هانیه، خواهر هومن گره می خوره.
رمان کامل

دانلود رمان انار

خلاصه : خزان عکاس جوانی است در استانه سی و یک سالگی که گذشته سختی رو پشت سر گذاشته دختری که در نوجوانی به…
رمان کامل

دانلود رمان فودوشین

  خلاصه: آرامش بدلیل اینکه در کودکی مورد آزار و تعرض برادرش قرار گرفته در خانه‌ای مستقل، دور از خانواده با خواهرش زندگی می‌کند.…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
2 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Maral
2 سال قبل

سلام نویسنده 🌹⭐
اسم های شخصیت ها همش من یاد خاطرات یک خوناشام با اصیل ها میندازه 🤓♥

دسته‌ها

2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x