برگشتم طرفش ، پارچه مشکی رنگی به چشماش بست و رفت وسط خیابون
ــ میای یا با اون اتوبوس برم جهنم؟
بهت زده و با دهن باز داشتم نگاش میکردم ، اتوبوس داست هر لحظه نزدیک تر میشد …
ترسیده داد زدم
+باشه میام
سریع پارچه رو از رو چشمش برداشت و خودشو عقب کشید
بعد رد شدن اتوبوس ، همه اونایی که جمع شده بودن براش دست زدن…
اخه خودکشی تشویق داره؟
مردم رفتن و من مونده بودم و میثاق
اخمی کردم و پا تند کردم سمت اپارتمان
ــ صبر کن!
مگه یادت رفته الان چی گفتی؟
+ببین میثاق ، تو تا آرزو رو طلاق ندی من نمیام
با بنیتا ام مشکلی ندارم
لباش کش اومد و بهم نزدیک شد …
ــ من که با آرزو ازدواج نکرده بودم!
یه تای ابرومو بالا انداختم و منتظر نگاش کردم
ــ فقد ، فقد از رو خریت میخواستم حرص تورو در بیارم
+پس حاملگیش؟ بنیتا؟
ــ شکم بند بسته بود ، بنیتا ام ….
بنیتا ام بچه خودمون دوتاس
دستم بالا اومد و خورد زیر گوشش
+احمق!
بر خلاف انتظارم تو گلو خندید و بغلم کرد
ــ تو بزن ، ولی فقد بیا!
🖤✨🖤✨🖤✨🖤✨🖤✨🖤✨🖤✨🖤✨🖤
با ذوق بغلش کرد و گفت
ــ واااااای چقد نازه!
امیر ارسلان! چه اسم قشنگی
لبخند محوی زدم و اهومی گفتم
+میبینی چقد شبیه توعه؟
موهاش مشکیه ، چشاش مشکیه کلا فرمش مثل خودته
گرمای بدنشو پشتم حس کردم
ساک خودم و امیر ارسلانو بستم و رفتم کنار
ــ بنیتا ام خیلی شبیه توعه
چشما و موهای قهوه ایش همیشه یاد تو مینداختم
+دلم واسش تنگ شده
زود بریم
فقد … یه شرط دارم
ــ چه شرطی؟
هرچی بگی قبوله
زبونی رو لبام کشیدم و سرمو انداختم پایین
شالمو رو سرم مرتب کردم و دو دل گفتم
+من عروسی میخوام …
البته چند وخت دیگهد، الان صورتشم پف داره
تازه این وروجکو به دنیاش اوردم
*****
بنیتا رو گرفتم بغلم و محکم به خودم فشردمش
هر چند خیلی دیر بود ، ولی بلخره اومده بودم پیشِ دخترم
حالا همه دور همدیگه بودیم
خاله ماهور و نسرین جون حسابی باهم جور شده بودن
نسرین رو آورده بودم تهران ، عمارت ارباب آتاش ، عمارت میثاق …
شیلا و آراد کنار همدیگه ، مریم و سیاوش کنار هم
من و میثاق و بچه هامون کنار هم …
دستمو گذاشتم رو بینی بنیتا و با لحن بچگونه ای گفتم
+خوشگل من کیه؟
دختر مامان کیه؟
گل من کیه؟
خندید و انگشتمو گذاشت تو دهنش
ــ خوب باهات گرم گرفته ها
+آره دیگه ، مادرشم مثلا!
میدونی میثاق …
دختر حرمت داره ، درست !
ولی من دخترمو جوری بزرگش میکنم
که از هیچکس و هیچ چیزی نترسه . . .
اونقدری قوی و محکم که از صدتا پسر بهتر باشه!
دختر به دنیا اوردم ولی مردونه بزرگش میکنم. . .
خودمم مردونه پا به پاش قدم برمیدارم
که بدونه یِ مادر داره که مثل کوه پشتشه
اون روز من بهترین مادر دنیا واسه بچه خودمم!
لبخند مهربونی زد ، از همونایی که همیشه تو کفشون بودم …
لحن شیطونی گرفت و گفت
ــ پس امیر چی؟
+اون انقد شیطونه دیگه کلا پای خودت!
شیر نمیخوره اصلا همش اذیتم میکنه
ولی بنیتا اینجوری نیست ، شیرشو میخوره…
2 هفته بعد
هر سه تا عروس که خودمم جزوشون بودم (شیلا*مریم*رستا) بعد بله گفتم با همسرامون رفتیم وسط پیست رقص …
ــ خسته نشدی؟
لبخندی زدم و سرمو بردم نزدیک گوشش
+نه هنوز ، تازه تولد بنیتا مونده
از فرصت استفاده کرد و خمم کرد رو دستاش ، کامل تو بغلش بودم …
گرمی لباسو رو لبام حس میکردم ، الان چقد لذت داشت…
آروم و ملایم میبوسید …
بعد اتمام اهنگ ، امیر ارسلان و بنیتا رو بغل کردیم…
چاقو رو گرفتم دستم و کیک تولد بنیتا رو قاچ کردم
جمعیت حدود 300 نفر بودن ، همه دست میزدن و جیغ و هورا!!!…
***
گذاشتم رو تخت ، همون تختی که شبا روش جون میدادم…
روش پر بود از گلای صورتی …
🤤🥂🤤🥂🤤🥂🤤🥂🤤🥂🤤🥂🤤🥂🤤🥂
این بار ، برخلاف همه رابطه هامون ، ازش لذت بردم
دستمو بین موهای مشکیش فرو بردم و خیره شدم به چشمای بستش
تو بغلش چفتم کرده بود و اجازه تکون خوردن نمیداد
عالی
وووویییی ذوق کردم راستی
سلاااااام
عیدتون مبارککککککک
ایشالا ی سال باشه پر از پول💵💵
پر از آرامش👌
پر از شادی😀
پر از مهمونی💅💃
پر از عشقایی با پایان خوش💏
پر از شیطنت😈
پر از موفقیت💪
پر از رمانای جذاب📚
پر از پارتای زیاد و سریع📄
پر از هر چیزی ک تو بخوای
من میدونم ت ب هر چی ک بخوای میرسی میدونی چرا؟؟ چون این تویی که زندگیت رو میسازی و این تویی ک سرنوشت رو مینویسی همین رمان رو ببین رستا میتونس قبول نکنه یا ی تصمیم دیگه بگیره یا میثاق میتونست بازم غرور لنتیش رو حفظ کنه و نیاد پیش رستا ولی اومد پس ببین این تویی ک با انتخابات زندگی رو میسازی پس هیچ وقت نا امید نشو هیچ وقت اعتماد نکن سریع هیچ وقت از دیگران توقع نداشته باش تا زندگی رو برات بسازن
.
.
.
.
منبر رو ب نفر بعدی تحویل میدم باید برم جاهای دیگه منتظرمن😂
😘😘
شایلی داداش
خودت واسه خودت بوس فرستادی؟😂
عررر
سلاااااام
عیدتون مبارککککککک
ایشالا ی سال باشه پر از پول💵💵
پر از آرامش👌
پر از شادی😀
پر از مهمونی💅💃
پر از عشقایی با پایان خوش💏
پر از شیطنت😈
پر از موفقیت💪
پر از رمانای جذاب📚
پر از پارتای زیاد و سریع📄
پر از هر چیزی ک تو بخوای
من میدونم ت ب هر چی ک بخوای میرسی میدونی چرا؟؟ چون این تویی که زندگیت رو میسازی و این تویی ک سرنوشت رو مینویسی همین رمان رو ببین نازی خودش زندگیش رو میسازه میتونه جا بزنه و برخ یا هر کار دیگه ای بکنه میتونه اراد رو عاشق کنه پس ببین این تویی ک با انتخابات زندگی رو میسازی پس هیچ وقت نا امید نشو هیچ وقت اعتماد نکن سریع هیچ وقت از دیگران توقع نداشته باش تا زندگی رو برات بسازن
.
.
.
.
منبر رو ب نفر بعدی تحویل میدم باید برم جاهای دیگه منتظرمن😂
ماشالا ماشالا تومار نوشتم دمم گرم
پی نوشت:
سعی کن تو زندگی همیشه اسطوره ات پاتریک باشه اینطوری زندگی واست بهشته
فقط اونجایی ک پاتریک گفت کل روز میخورم میخوابم نفس میکشم احساس میکنم ب استراحت نیاز دارم من الان ب استراحتی از جنس استراحت پاتریک نیاز دارم😂😁
سلام
من تازه با این رمان آشنا شدم رمان قشنگی هستش فقط پارتاتون رو چه ساعتی میزارید