کلید را از داخل جیبم بیرون میآورم و به سرعت در را باز میکنم
چیزی پشت در است که نمیگذارد در به راحتی باز شود
حل محکمی به در میدهم که باز میشود
وارد اتاقک میشوم و نگاهم به چشم کوچک مچاله شده اش پشت در که برای نفس کشیدن تقلا میکند خشک میشود
بهسرعت به سمتش میروم
دستم را زیر شانهاش میگذارم و به سینه ام میچسبانمش و چند ضربه آرام به گونهاش میزنم
_آتوسا؟……………..آتوسا چت شد نفس بکش
بهراد که نمیدانم کی برای آوردن آن پسرک پزشک بیرون رفته بود وارد میشود
پشت سرش آن پسر که حتی اسمش را نمیدانم وارد میشود و با دیدن چهره کبود شده آتوسا متعجب میگوید
پسر_چه بلایی سرش آوردین؟
با صدای تقریبا بلندی میگویم
_نمیبینی حالشو زود باش دیگه
با صدای بلندم به خودش میآید و کنار آتوسا مینشیند
برای اینکه کارش را انجام بدهد آتوسا را روی زمین گذاشتم و کمی عقب میروم
به دیوار تکیه میدهم و چشمانم را میبندم
زیر لب با خود زمزمه میکنم
_مگه من چی گفتم که اینجوری شدی؟
طاقت نمیآورم، از جایم بلند میشوم و از اتاقک بیرون میزنم
کاش دلیل قلب ضربان گرفتهام را بفهمم
بهراد هم پشت سرم از اتاق خارج میشود
لبه کشتی میایستم و دست هایم را درون جیب شلوارم فرو میبرم که صدای عصبی بهراد به گوش میرسد
بهراد_اسلان چی بهش گفتی که انقدر حالش بد شد؟
سکوت میکنم
درواقع حرفی برای گفتن ندارم
اصلا چی بگم؟
بگم در دوراهی بد و بدتر قرارش دادم؟
پوزخندی برروی لب هایم نقش میبندد و سری به تأسف برای خود تکان میدهم
از سکوتم عصبی تر میشود و بازویم را میکشد و به سمت خود بر میگرداندم
خیره در چشم های بیحسم عصبی تر از قبل میگوید
بهراد_چه غلطی کردی که دودیقه از بیرون اومدنت نگذشته دختره نمیتونست نفس بکشه؟……………..نامزدته قبول،اصلا زنته…………….ولی تو هرچی هم بشه حق نداری کاری کنی که یه همچین بلایی سرش بیاد………….تو خودت میدونی چهقدر سر اینکه یکی یه دختر رو اذیت کنه حساسم برامم فرقی نداره اون یه دختر کیه………….ولی این دختر برای اینکه نامزد توعه برام مهم تره چون همونقدر که تو عین برادرمی،اون دختر عین خواهرمه
کمی مکث میکند و بعد دستش را به سمتم دراز میکند
بهراد_کلید
فقط نگاهش میکنم
به او برای عصبی بودنش حق میدهم
از اخلاقش خبر دارم و میدانم این کمترین درجه عصبی بودنش است و تا چه حد بر سر این موضوعات حساس است
کوتاه جواب میدهم
_روی دره
دستش را عقب میکشد و اینبار کمی آرام تر میگوید
بهراد_تا رسیدن به دبی دیگه نمیزارم بری توی اون اتاق……….مگه اینکه خودش بخواد
از کنارم رد میشود و به سمت اتاقک میرود
★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★
آتوسا
در اوج بیهوشی بهوش هستم
چشم هایم را به سختی باز میکنم
انگار وزنهای سنگین بر روی پلک هایم قرار دارد که اینگونه باز نگه داشتنشان سخت است
در تمام مدت نیمه هوشیار بودهام
از زمانی که بیحال پشت در افتادم تا زمانی که آن پسر به سختی نفسم را برگرداند
نگاهم را دور تا دور اتاق خالی میچرخانم و نفسم را صدا دار بیرون میدهم
از جایم بلند میشوم و به سختی برروی تخت مینشینم
نفس عمیقی میکشم که قفسه سینهام میسوزد و به سرفه میافتم
تمام تمرکزم را بر روی نفس هایم میگذارم تا از تنگی نفس دوبارهام جلوگیری کنم
نفس هایم که به حالت عادی برمیگردد پاهایم را از تخت آویزان میکنم و لبه تخت مینشینم
کمی بعد در باز میشود و همان مردی که قرار بود با او به دبی بروم وارد اتاقک میشود
در را پشت سرش بست و به آن تکیه داد
بهراد_بهوش اومدی؟
_از اولم بیهوش نبودم
لبخند مهربانی میزند و نزدیک میشود و بر روی تک صندلی نزدیک به تخت مینشیند
بهراد_دیگه نمیزارم ارسلان بیاد اینجا
نیم نگاه کوتاهی به سمتش میاندازم
_ارسلان چرا اینجاست؟
لبخندش پرنگتر میشود
بهراد_من دوست ارسلانم………………نمیدونستم تو نامزدشی،خیلی دنبالت میگشت بهش گفتم باهام بیاد بلکه یکم حال و هواش عوض بشه
پوزخند تمسخرآمیزی گوشه لبم نقش میبندد و خیره در چشم های مشکیاش میگویم
_العان باید باور کنم؟
کمی به جلو خم میشود و خیره چشم هایم میگوید
بهراد_انتظار دارم باور کنی چون دارم راستشو میگم
سکوت میکنم و همچنان خیره چشم هایش میمانم
کمی بعد بی ربط میگوید
بهراد_چشمای خودته؟
با کمی مکث میگویم
_تشخیص دادی لنزه؟
تکخندی میزند و درحالی که از جایش بلند میشود میگوید
_هرچی هست قشنگه، مراقبشون باش حیفه خراب بشن
میگوید و به سمت در میرود
قبل از خروج از اتاقک به سمتم بر میگردد و میگوید
بهراد_هر کاری داشتی بهم بگو…………….روی رفاقتم هم میتونی حساب کنی
چشمکی میزند و از اتاق خارج میشود
چشمک آخرش لبخندی بر لب هایم مینشاند
نوع نگاهش بد نبود حتی وقتی گفت چشم هایم زیباست
چرا همه تون یه دوتا پاراگراف میزارید,بعد اسمشو پارت میزارید.😧ازاینکه آدمو دق میدید لذت میبرید?
خیلی وقت نداشتم که پارت خیلی طولانی بنویسم اگر هم دیر به دیر پارت بزارم ناراحت میشید🥺🥺
فعلا به هیمن قانع باشید سرم یکم خلوت بشه قول میدم پار ها رو بیشتر کنم🥰😘
ممنونم نویسنده جون که به نظر خواننده اهمیت میدید.😚💟
خواهش میکنم عزیزم🥰
مگه میتونم به نظراتتون بیاهمیت باشم وقتی تمام انرژیم رو از شما میگیرم😘🥰