یه موسیقی لایت گذاشته شد و زوج ها شروع به رقصیدن کردن
آدرین به سمتم اومد
_ ملکه به من افتخار میدین با من برقصین
خندیدم
_ بله چرا که نه مگه میتونیم وقتی این شاهزاده خوشتیپ
پیشنهادی بده و ما رد بکنیم
باهم رفتیم وسط شروع به رقصیدن کردیم
دستامو دور گردن آدرین حلقه کردم و اون کمرمو گرفتم
درحال رقص بودیم که الکس رو دیدم که میخواد با ایما و اشاره
بفهمونه دیدی گفتم که تورو دوست داره. محلش نزاشتم و به رقص
ادامه دادم .
_ لباست بهت خیلی میاد . عین فرشته ها شدی
از خجالت صورتم یکم قرمز شد
_ ممنون تو هم امشب خیلی خوشتیپ شدی
_ آرتمیس
_ بله
_ یه درخواستی ازت دارم ناراحت نشو لطفا ؟
_ بگو چی هست؟
_ این کشته مرده هام دارن نگاهمون میکنن میشه یه لطفی
در حقم بکنی که اینا دست از سرم بردارن ؟
_ چه لطفی؟
_ اممم ببوسمت؟
_ چی؟
یه دفعه داغی لباشو روی لبم حس کردم. انگار با این بوسه یک چیزی
توی قلبم جرقه خورد ولی نمیدونم چی؟ یه چیزی که قبلا تجربه ش نکرده بودم.
به خاطر اینکه ضایع نشه مجبور به بوسیدنش شدم.
وقتی لبشو برداشت چشامو باز کردم و دیدم همه دارن نگاهمون میکنن
آهنگ همون لحظه تموم شد و بعضیا دست زدن و بعضیا با خشم بهم زل زده بودن.
برای اینکه واقعی نشون بده آدرین دستمو گرفت ، دیجی دوباره آهنگ
گذاشت که بقیه مشغول به خوش گذرونیشون شدن و آدرین منو به
آشپزخونه برد
_ معذرت میخوام قصد بدی نداشتم فقط میخواستم دست از سرم بردارن
بهم نگاه کرد که دید دارم پوکر نگاش میکنم. دستی تو موهاش کشید
_ از دستم ناراحتی؟
_ اسکل من اگه ناراحت بودم همراهیت میکردم؟ یا اصلا میزاشتم. ناراخت نیستم
ولی خوشحالم نیستم. فقط به خاطر اینکه ضایع نشی باهات همکاری کردم همین و بس.
سریع از کنارش رد شدم و به سمت الکس رفتم که از خوشحالی در پوست
خودش نمی گنجید.
_ دیدی گفتم دوست داره یا نه چرا اینکارو باید انجام بده
_ الکس ولم کن حوصله ی این بحثارو ندارم
سرمو چرخوندم که دیدم آندریا داره به سمتم میاد .
_ شما دوست دختر داداشم آدرین هستین؟
_ امممم آدرین؟
به طرف آدرین که برگشتم دیدم داره نگاهمون میکنه
به ناچار گفتم
_ آره
دستش رو دراز کرد
_ من آندریام خواهر بزرگتر آدرین و شما؟
باهاش دست دادم
_ آرتمیس .
_ خوشوقتم
_ همچنین