نمیداند برای بار چندم شمارهاش را میگیرد اما اینبار به جای بیپاسخ ماندن
تلفن خاموش میشود
از استرس و نگرانی نمیداند چه کند
طبق گفته همسرش کلتش را در کنارش میگذارد و در را هم قفل میکند
بر روی مبل مینشیند و باز هم شمارهاش را میگیرد و صدای ظبط شدهای که میگوید
(مشترک مورد نظر خاموش میباشد لطفا بعدا تماس بگیرید)
بر ترسش دامن میزند
با صدای زنگ در تلفن را سر جایش میگذارد و دستش به دور اسلحه محکمتر میشود
با ترس به در چشم میدوزد
اما مرد پشت در متعجب از باز نشدن در موبایلش را از داخل جیبش بیرون میآورد
شماره خانه را میگیرد و تلفن را کنار گوشش میگذارد
دخترک با بلند شدن صدای تلفن امیدوار آن را بر میدارد
اما با دیدن شماره حامی تمام امیدش از بین میرود
تلفن را جواب میدهد
رستا_الو؟
حامی متعجب میپرسد
حامی_رستا خونه ای؟پس چرا در رو باز نمیکنی
آب دهانش را میبلعد و نفس راحتی میکشد
_تو پشت دری؟………………الان میام
تلفن را سر جایش میگذارد و از جا بلند میشود
به سمت در میرود و با دستانی لرزان زنجیر پشت در و قفل را باز میکند
در را باز میکند و به چهره نگران حامی نگاه میکند
_سلام…………….بیا تو
اما حامی با دیدن چهره رنگ پریده و رد اشک درون چشمانش اخمی بر پیشانی مینشاند و آرام وارد میشود
حامی_سلام………..چرا رنگت انقدر پریده
بیحرف به سمت مبلها میرود و بر روی آنها مینشیند
بیحال نگاهش میکند
_کارم داشتی؟
به سمتش میرود و کنارش مینشیند
موبایل را از داخل جیبش بیرون میآورد و به سمت دخترک میگیرد
حامی_گوشیتو آوردم
دستان لرزانش را برای گرفتن موبایل دراز میکند و در همان حال میگوید
رستا_پیداش کردن؟
حامی با دیدن لرزش دستانش،دستش را عقب میکشد
نگاه دقیقی به چهره رنگ پریده دخترک میاندازد
حامی_آره پیداش کردن……………چیشده؟
دخترک هولکرده دستی بر چهرهاش میکشد
رستا_چیزی نشده
اخم هایش عمیقتر میشود
حامی_چیزی نشده که صدات میلرزه……………چیزی نشده که بغض کردی……………چیزی نشده که عین بید میلرزی………………چیزی نشده که رنگ شده عین کچ دیوار؟آره؟اینجوری چیزی نشده؟
با این حرف بغضش میشکند
اشک های یکی پس از دیگری بر روی گونهاش مینشیند
حامی بهت زده از اشکهای او صورتش را قاب میگیرد
حامی_چیشده رستا؟واسه چی گریه میکنی آجی؟
لبهایش میلرزد زمانی که میگوید
رستا_سامی………………
سرش بر روی شانههای حملیتگرانه برادرش میگذارد و مظلومانه هق میزند
آخ که این مرد مانند اسمش حامیست
همیشه در بدترین شرایط در کنارشان هست
دستهایش را دور شانهاش حلقه میکند
اشک ها و چشمان ترسیده دخترک نگرانش میکند
حامی_رستا چیشده؟چرا گریه میکنی؟سامی چی؟
سرش را آرام بلند میکند و مردمک های پر آبش را به چشمان نگران مرد میدوزد
رستا_سامی زنگ زد گ…………….گفت اسلحم رو بزارم کنارم در رو هم قفل کنم تا خودش بیاد………….اما……….اما الان هرچی زنگ میزنم گو………….گوشیش خاموشه…………..
سرش را دوباره به شانه مرد تکیه میدهد
رستا_دارم سکته میکنم حامی
کمرش را آرام نوازش میکند و علیرغم نگرانی درونش سعی در آرام کردن دخترک دارد
حامی_هیش……………..شاید شارژ گوشیش تموم شده،نگرانی نداره که
دخترک کمی که آرام میشود
با موبایل خود شماره همسرش را میگیرد
باز هم خاموش است
درون بیمارستان مرد را با عجله به اتاق عمل میفرستند
از داخل ماشین مدارکی را مربوط به او پیدا کردند
از داخل خودرویی که به ته دره افتاده است
مامور پلیس مدارک را برای تشکیل پرونده به پرستار میدهد و سربازی را تا خبردار شدن خانواده آن مرد در بیمارستان میگذارد
موبایلش دست پرستاری است تا آن را روشن کند
تلفن هیچ آسیبی ندیده است و احتمالا بر اثر تماس های متعدد شارژ تمام کردهاست
موبایل را به برق میزند و آن را روشن میکند
به دلیل رمز داشتن آن منتظر میماند تا تماسی با آن گرفته شود
انتظار پرستار جوان زیاد نمیشود چرا که زنی نگران مدام شماره همسرش را میگیرد
اینبار با خاموش نبودن موبایل امیدی در دلش روشن میشود
دختری که در کنار گوشی ایستادهاست با دیدن کلمه(life) به همراه یک قلب قرمز تلفن را به دست یکی از پرسنل مرد میدهد
مرد تماس را وصل میکند که صدای نگران زنی در گوش هایش میپیچد
رستا_سامی کجایی چرا گوشیت خاموشه؟
با صدای نا آشنایی که در گوشش میپیچد کمی مکث میکند
مرد_شما نسبتی با صاحب این گوشی دارید؟
حامی برای گرفتن خبری از سامی از خانه بیرون رفتهاست
قصد دارد بپرسد که موبایل همسرش در دستان آن غریبه چکار میکند اما با شنیدن صدای پیجر بیمارستان نفس در سینهاش میشکند و چشمانش پر اشک میشود
رستا_سا………….سامی حا………حالش خوبه؟…………….گو………….گوشیش دست شما چیکار میکنه؟
اشکهایش ناخودآگاه بر گونهاش میریزد
مرد مجدد میپرسد
مرد_شما نسبتی باهاشون دارید؟
دخترک با اشک و گریه میگوید
رستا_زنشم………….حالش خوبه دیگه؟
مرد میگوید
مرد_برای اطلاع از وضعیتشون لطفا تشریف بیارید بیمارستان……….
و تماس را قطع میکند
با نگرانی که در لحن آن زن پیدا بود صلاح نمیدید که وضعیت همسرش را به او بگوید
قطعا سالم به بیمارستان نمیرسید
بچههایی که از تلگرام میاید یکم بیشتر انرژی بدید و نظرتون رو همونجا برام کامنت کنید🥰😘