رمان چشم مرواریدی پارت ۲۲

5
(4)

( از زبان کارن 👩🏼 )

کم کم داشتم شک میکردم فکر میکردم خونه بهتری داشته باشن چقدر عجیب بود کوچه و محلشون
رافائل : میای کمک ؟ سرم گیج میره
اخه من دیگه چرا بیام تو؟ بیچاره اصلا نمیتونست راه بره پس کمکش کردم و رفتیم تو، به محض اینکه در حیاط بسته شد از پشت محکم گرفتم و یه پارچه دور دهنم پیچید با تمام زورم هولش دادم و خواستم از در برم بیرون که کُلت (تفنگ) سمتم گرفت
رافائل: میدونستم ورزشکاری پس گفتم شاید کلت به کارم بیاد
به زور گفتم : چی از جونم میخوای روانی؟
رافائل : از جون تو نه از جون رفیقت میخوام به زورِ کلت منو برد توی خونه و به صندلی بست کیفمو ازم گرفت . محکم تقلا کردم که سفت تر منو بست به شدت دردم گرفت پارچه رو از دهنم در اورد که شروع به جیغ زدن کردم . دیوانه وار خندید و گفت: بلند تر بلند تر ، این دیوارا عایق صداست.
روانییییی
من دختر شجاعی بودم و دفاع شخصی بلد بودم اما اون اسلحه داشت .
قلبم تیر کشید شاید به خاطر فشار عصبی بود
حداقل قرصمو از توی کیفم بده عوضی
رافائل با خنده مسخره ای گفت : فکر کردی اومدی مهمونی؟! کاری باهات میکنم که از به دنیا اومدنت پشیمون بشی . پوزخندی بهش زدم که محکم بهم سیلی زد .
اگه دستام باز بود میکشتمت
خندید و گفت : فعلا که باز نیست پرنسس. گوشیمو برداشت و با شصتم باز کرد .
دستای کثیفتو به گوشی من نزن رواااانی.
رافائل پارچه دور دهنم  بست و گفت : خیلی ور ور میکنی
به کسی زنگ زد . همون موقع جواب داد
رافائل: به به رفیق قدیمی من چطوری؟
دایان: گوشی کارن دست تو چیکار میکنه؟                  رافائل : اومدیم با هم خوش بگذرونیم اینو گفت و قهقه زد
دایان با داد گفت : خفه شو کثافت کارن کجاست؟
دوربین و به سمت من گرفت با دیدن صورت نگرانش دلم ریخت تقلا کردم بهش بگم نیاد اما بد تر ترسوندمش .
دایان: کارن حالت خوبه ؟! عوضی کثافت اگه دستت بهش بخوره تیکه تیکه ات میکنم
رافائل : نگاه هیزی بهم کرد و گفت : بدک نیست این چند وقت سعی کردم خرش کنم اما سفت تر از این حرفا بود پس باید یکمی مجازات بشه اینو گفتو و موهامو نوازش کرد که سرمو محکم تکون دادم
دایان: میکشمت عوضی میکشمتتتت
رافائل : میای به ادرسی که بهت میگم اگه بفهمم پلیس خبر کردی میکشمش اینو گفت و با گلوله به کنار پاهام شلیک کرد.
جیغی زدم که قلبم تیر کشید
دایان: باشه باشه الان میام تو رو خدا کاریش نداشته باش .
رافائل : اهان همینه نرم شدی
تلفن قطع کرد و چیزی تایپ کرد وخندید
رافائل: به این زودیا نمیاد نگران نباش قراره حالا حالا ها به ادرس های مختلف دور تا دور شهر بره
واقعا روانی بود. ترسیدم و محکم قلبمو فشار دادم تا بیشتر تیر نکشه

( از زبان دایان 👱🏻‍♂️)

سعی کردم اروم باشم اما مگه میشد اگه دستش بهش میخورد میکشتمش به ادرسی که فرستاد نگاه کردم هه میخواد منو بازی بده . میدونستم بهترین کار اینه که به پلیس بگم اما میترسیدم اتفاقی بیوفته بعد یکم فکر فهمیدم بهترین کار همینه که به پلیس زنگ بزنم پس زنگ زدمو مورد توضیح دادم و گفتم عجله کنن ۱۵ دقیقه بعد دو تا ماشین پلیس رسیدن و فرماندهشون بهم گفت بهش زنگ بزنم وانمود کنم که گول خوردم . تا اونا بتونن یواشکی اطراف خونه مستقر بشن . رفتم توی ماشین و بهش زنگ زدم
با دادن چند تا فوحش بهش گفتم : میخوای منو بازی بدی؟
دیوانه وار خندید و گفت : قایم موشک دوست داری؟ اوممم فکر نکنم کارن جون دوست داشته باشه
اسمشو به دهن کثیفت نیار
رفت سمت کارن و گفت : کوچولو مثل اینکه به قرص هاش نیاز داره اما خب فقط از دهن تو میخوره مگه نه خوشگلم ؟
کارن با خشم و درد توی چشماش نگاه کرد بعد سرشو به سمت من گرفت و به دو طرف تکون داد .
داشت میگفت نیام. اخه تو چرا انقدر یه دنده ای چرا انقدر خنگی؟ با فکر اینکه قلبش درد داره نزدیک بود از عصبانیت رگ هام پاره بشن اتیش گرفتن قلبمو حس میکردم
مثل ادم ادرسو بده تا بیام ببینم چه مرگته
تلفنو قطع کرد و اینبار ادرس درست و بهم داد
به پلیس ها گفتم ، قرار شد ۵ دقیقه بعد درو بزنم تا شک نکنه تا اونا هم وارد بشن . بعد از اینکه به خوبی مخفی شدن درو محکم کوبیدم در باز شد و رفتم تو چند تا مامور مخفیانه دنبالم اومدن …..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
2 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
*ترشی سیر *
2 سال قبل

الیزا نمی خوای پارت بزاری 😐😶

الماس
الماس
2 سال قبل

بزار.

واقعا رمان جالب و خوبی
منکه به شخصه لذت می برم از خواندنش

2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x