رمان چشم مرواریدی پارت ۲۵

4.8
(5)

یقشو گرفت و چسبوندش به دیوار جان هیچ عکس العملی نشون نداد اومد بهش مشت بزنه که با اینکه انرژی نداشتم حتی دستمو تکون بدم به طرفشون دویدم دستشو گرفتم با عصبانیت دستمو جدا کرد
ولش کن دایان اون که گناهی نداره من خودم بهش گفتم بره خودم برمیگردم خونه
جان: نه حق دارن وظیفه من مراقبت از شما بود که توش کوتاهی کردم.
نه جان تو به حرف من گوش دادی تقصیری نداری خودم بهت گفتم بری
دایان دستشو محکم تر فشار داد معلوم بود جان دردش گرفته اگه دفاع میکردم ازش همه چیز بد تر میشد
دایان : فکر کردی اومدی خوش گذرونی ؟ یادت رفته برای چی پول میگیری ؟
خفه شد ولش کن دایان
جان به سختی گفت : بب..خشی..د
واقعا انرژی تحمل یه اتفاق دیگه نداشتم نمیدونم دیانا چی توی صورتم دید که به زور دایان جدا کرد و گفت : داری حالشو بد تر میکنی دایان رنگش پریده
دایان نگاهی بهم کرد و برای جان سری تکون داد و رفت.
جان که نزدیک بود گریش بگیره همینجور که به زمین خیره شده بود سرفه میکرد
ببخشید جان خیلی فشار روش بود عصبیه
جان : من شرمندم واقعا کوتاهی کردم نمیتونم خودمو ببخشم
میگم که تقصیر تو نیست من اشتباه کردم خواهش میکنم خودتو سرزنش نکن
جان : اگه خدایی نکرده اتفاقی میوفتاد چی جواب اقارو چی میدادم
دیانا : ای بابا تموم‌ شد دیگه حالا بعدا حرف میزنیم جان ما بریم وسایلمونو جمع کنیم دایان منتظره
برگشتم و دایان دیدم دستشو روی پیشونیش گذاشته بود معلوم بود سرش درد میکرد
اهی کشیدم با جان خداحافظی کردیم
جان هم شرم زده سوار ماشینش شد . موفق شدم به زور بهش مرخصی یه هفته ای بدم  .
من و دیانا وسایلمون ریختیم توی چمدون و دیانا اورد دم در رفتم دستشویی و ابی به دست و صورتم زدم هوا دیگه تاریک بود
دایان پیاده شد و چمدون هارو گذاشت صندق عقب
اصلا اعصاب نداشت برای همین هیچ حرفی نزدیم که سر راه ایستاد دم فروشگاه بعد از چند دقیقه با کمک یه کارمند پلاستیکا رو اورد چقدررر چیز خریده بود !! نصف بیشترش میوه بود صندق پر شد که کارمنده اومد بقیه رو گذاشت کنار من
تا منو دید به من خیره شد . انگار که نمیتونست چشماشو ازم بگیره دایان خیلی عصبی بود بنابرین اصلا نگاهش نکردم با اهم اهم های بلند و وحشتناک دایان به خودش اومد و عذر خواهی کرد . دایان نفس حرصی کشید و سوار شد از ایینه نگاهی به من انداخت اخم کرد . بیشعور انگار تقصر منه خوبه ارایش هم نداشتم . خدایا خودت شفاش بده . دیانا به زور جلوی خندشو گرفته بود . منم خندم گرفت ولی مگه جرئت داشتیم بخندیم؟!
انقدر عصبی بود که نمیشد حتی تکون بخوریم

یعنی واقعا انقدر حالش بد شده بود که بهش ارام بخش زده بودن؟ یعنی هنوزم خیلی دوستم داشت؟ وقتی توی اون حالت خودشو جلوی من انداخت و یه جورایی خودشو فدای من کرد تصمیممو گرفتم دیگه کافی بود ترس و غرور میخواستم دیگه بهش اعتماد کنم فهمیدم که حتی یه لحظه دیگه طاقت دوری ازشو ندارم اگه قرار بود بتونم فراموشش کنم توی این چند سال میکردم وقتش بود که منم قدم بردارم به سمتش و یه شروع جدید داشته باشیم ولی اول باید یه کاری میکردم که باهام اشتی کنه . با رسیدن به خونه‌ از افکارم جدا شدم . خواستیم کمکش کنیم اما نزاشت خدمتکار خونشونو صدا زد تا ببره حتی نزاشت چمدونامونو ببریم. دایان اهل قهر کردن نبود اما وقتی که قهر میکرد اشتی کردن خیلی سخت بود از بچگی همینطور بود.

( از زبان دایان 👱🏻‍♂️ )

وقتی خواست بهش شلیک کنه نمیدونستم باید چی کار کنم فقط میدونستم که اگه یه تار موش کم بشه من نابودم پس خودمو سپرش کردم خداروشکر پلیسا دقیقا به موقع وارد شدن وقتی توی بغلم غش کرد انگار قلبم ایستاد نفهمیدم چه جوری رسوندمش به بیمارستان وقتی چشماشو باز کرد دنیارو به من دادن اما خیلی عصبانی بودم باید یکم باهاش سنگین رفتار میکردم تا حساب ببره عین اون موقع توی ماشین که حاضر نبود بیاد خونه ما . وقتی دیدم اینجوری داره دفاع میکنه از جان بیشتر عصبی شدم شاید دوسش داشت که ازش انقدر دفاع میکرد ! وقتی گفت ولش کنم بد تر عصبی شدم اومدم مشتمو‌ توی صورتش بکوبم که با حرف دیانا به خودم اومد واقعا رنگ به رو نداشت منم دیگه کشش نداشتم برای امروز کافی بود پس ولش کردم

دلم میخواست هیچ کس بهش نگاه نکنه فقط من ببینمش اما مگه شدنی بود زیباییش حتی پاک ترین مرد ها رو هم به دیدنش وادار میکرد. هعی خدا ಠ_ಠ
فعلا باید میفهمید که باید به حرف هام گوش کنه . اما اخه مگه چقدر میشه باهاش قهر کنم؟
چقدر دیگه میخواد ازم دوری کنه ؟ یعنی اصلا دوستم داره ؟ …..

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.8 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x