رمان چشم مرواریدی پارت45

4
(10)

یه دفعه صدای خنده های دایان اومد و گفت : میبینم که عشقمو تنها گیر اوردین دارین اذیتش میکنین .
سریع به سمت دایان برگشتم .
خاله : به به سلام اقا دایان
دایان بدون اینکه جواب خاله رو بده مات و مبهوت به من نگاه میکرد
خاله : بیا دیدی گفتم پسرمو سکته میدی!
رفت جلو دستشو جلوی صورت دایان تکون داد و چند بار صداش کرد بالاخره به خودش اومد و با گیجی گفت : هان ؟! سلام
خاله غش غش خندید
سلام ارومی کردم که دایان اومد سمتم یهویی جلوی خاله از روی زمین بلندم کرد چرخی زد
از خجالت مردم سرمو توی گردنش پنهان کردم و زدم به شونش گفتم : دااایااااان
دایان با خنده گفت : مامان خودیه .
خاله با لبخندی نگاهمون کرد و به بهانه ای خارج شد از اشپزخونه ، تا خاله رفت دایان گذاشتم زمین و گفت : توله چقدر خوشگل شدی لباسشووو اخ قلبم
خندیدم و گفتم : مرسی عشقمم تو هم خوشگل شدی موهاتو کوتاه کردی
دایان : چشمات قشنگ میبینه
اب شدم جلوی خاله دیوونه
دایان : پس من چی ؟ نزدیک بود غش کنم انقدر قشنگی کار دست من میدی اخرش چشم مرواریدی سکسی من
دولا شد لبامو ببوسه که سریع از اشپزخونه فرار کردم و زبونی در اوردم غش غش خندید و گفت : دارم برات
رفتم سالن نشستم پیش عمو . دایان از اشپزخونه اومد بیرون و با چشم ابرو اشاره ای کرد و رفت بالا لباسشو عوض کنه
مشغول میوه پوست کندن بودم که دایان اومد پایین تیشرت مشکی قشنگی که عضلاتشو بیشتر نشون میداد با شلوار سفید چسبونی پوشیده بود تا اومد
دیانا با ذوق گفت : اخییی با کارن ست کردی ؟!
همه خندیدن دایان هم با خنده نشست کنارم ‌و گفت : بله ببینید چه منظره ای ساختیم
خاله : قربونتون برم من
منو ‌دایان هم زمان : خدا نکنه
دوباره همه خندیدن که دیوید گفت دیگه وقت عکس گرفته بعد از چند تا عکس تکی و چند نفره وقتی خاله عمو حواسشو نبود دایان لپمو بوسید دیوید هم عکس گرفت با خجالت به بازوی دایان زدم که خندید ‌و گفت درستش اینه مگه نه داداش
دیوید : صد در صد بیا داداش از ما هم بگیر به این بهونه حداقل دلی از عزا در بیارم
دیانا نشنید چی گفت وقتی دایان اومد عکس بگیره
دیوید دیانا روخم کرد و لباشو بوسیدم
دیانا یکی زد پس کلش و گفت : بی حیا کلی از دست دیوونه بازیاشون خندیدم . بعد از گرفتن یه عالمه عکس با حالت های مختلف رفتیم نشستیم میوه ای که نصفه پوست کندم کامل پوست گرفتم و دادم به دایان
دایان : اینجوری نمیخوام بزار دهنم
عمو : نگاه تو رو خدا عین بچه ها لیاقت نداره عمو بده خودم
خندیدم که دایان سریع بشقاب گرفت از دستم و گفت : شرمنده بابا دیگه مال منه
عمو سری از تاسف تکون داد . با خنده برای عمو هم میوه پوست کندم که عمو با ابرو اشاره ای به دایان کرد و گفت : مرسی دخترم
با خنده گفتم : خواهش میکنم عمو
بعد از اون ، همه مشغول دیدن برنامه های تلویزیون شدیم وقتی همه حواسشو به تلویزیون بود دایان اروم شونه لختمو بوسید . داغ کردم خداروشکر چون مبل های عقبی نشسته بودیم و همه حواسشون به برنامه بود کسی ندید . اروم برگشتم سمتش و به چشمای خوشگلش خیره شدم لبخند قشنگی بهم زد . چند دقیقه محو نگاه هم بودیم که با سرفه های عمو با خجالت به
خودم اومدم سریع پشتمو به دایان کردم که همه از حرکتم خندیدن دایان بیشتر از همه با صدای بلند میخندید بعد یکم صحبت کردن با همدیگه سفره اماده کردیم و مشغول خوردن شدیم سر سفره گوشی دیوید زنگ خورد رفت بیرون جواب بده وقتی برگشت گفت : راشل بود گفت عصر میاد اینجا دیدن شما
پوکر شدم دایان ریز خندید چشم زهره ای بهش رفتم خاله با لحنی که معلوم بود اونم حال منو داره گفت : عزیزم قدمش به چشم
دیوید : ببخشید دیگه میشناسینش چقدر یه دندست
بعد از تموم شدن ناهار خاله و عمو رفتن استراحت کنن دیوید و دیانا هم مشغول بازی با ps5 شدن
دایان هم به بهونه اینکه بخوابیم بردم اتاقش وقتی وارد شدیم در بست
زشته دایان حالا میگن برای چی اومدیم
دایان : بزار هر چی میخوان بگن . بیا اینجا ببینم
اشاره به بغلش کرد رفتم بغلش که سرشو توی موهام فرو برد و گفت : اومممم چه بوی خوبی میدی . دلم خیلی برات تنگ شده بود
منم دستی به صورتش کشیدم و گفتم منم همینطور
دایان : این لباسو خیلی دوست دارم اما فقط برای خودم
اینو گفت دوباره شونه های لختمو بوسید و خمار نگاهم کرد .
داری خطری میشی
دایان : اوهوم
میدونستم یکم دیگه بمونم چی در انتظارمه پس گفتم : پاشو پاشو بریم پیش بچه ها زشته
دایان : یکم دیگه بمون چرا فرار میکنی ؟!
اینو گفت محکم بغلم کرد و موهامو بو کشید
بعد از چند دقیقه که توی اون حالت بودیم
با لبخند شیطانی گفت : بوس سال جدیدمو نمیدی ؟
خندیدم و گونشو بوسیدم
ابرویی بالا انداخت و گفت : عه ؟ اینجوریه؟!
اینو گفت و خوابوندم روی تخت و خیمه زد روم صدای تپش قلبم گوشامو کر کرد نزدیک تر شد و توی چشمام نگاه کرد منم توی چشماش نگاه کردم اب دهنمو به سختی قورت دادم به لبام خیره شد و بعدش پر قدرت شروع به بوسیدنم شد انقدر محکم لبمو میبوسید که اخی گفتم اما اون اصلا توی این دنیا نبود دستمو پشت گردنش گزاشتم و سعی کردم همراهیش کنم اما انقدر که سریع بود بهش نمیرسیدم نفس کم اورد که با نفس نفس نگاهم کرد و گفت : اومممم خیلی خوشمزه بود یه کاری کردم که فردا که‌ ایینه نگاه کردی یاد من بیوفتی
با مشت اروم زدم توی بازوش و گفتم : دیوونه
خندید و توی همون حالت گفت : دردت اومد؟
لبامو عروسکی کردم و مظلوم گفتم : اوهوممم
خندید و گفت : الان درستش میکنم
دوباره خم شد و لبامو بوسید اینبار انقدر اروم و نرم اینکارو کرد که منم همراهیش کردم و با ولع مشغول بوسیدنش شدم اونم حریص تر شد و با ولع بیشتر ادامه داد دستمو توی موهاش بردم که اونم دستشو اروم از روی گونه هام پایین تر برد ازش جدا شدم که خمار نگاهم کرد پا شدم نشستم و لباسمو مرتب کردم و در گوشش گفتم : خوشمزه بود
خند‌ید که‌ گونشو بوسیدم و گفتم : عاشق خنده هاتم
دایان : منم عاشق توام
از توی کیفم رژمو برداشتم و‌ زدم و گفتم : بریم پایین
لش کرده بود روی تخت و فقط نگاهم میکرد
پاشو دیگه بچه ها منتظرن
دایان : هعیییییی باشه
داشتیم از پله ها پایین میرفتیم که با صحنه خاصی روبه رو شدیم دیوید خم شد روی دیانا و لباشو میبوسید دایان به تلافی از سری قبل گفت : به خودتون
رحم ندارین به دسته مبل رحم کنین
با صدای دایان دو متر پریدن هوا دیانا سرخ شده بود دیوید هم میخندید . دیانا زد تو بازوشو گفت مرگ ابرومونو بردی .
دایان اروم به من گفت : ببین یاد بگیر اتش عشقشون چه شعله وره
خندیدم و گفت : متاسفانه مشعل تو زود شعله ور میشه
دیگه هم خاموش نمیشه
تا اومد چیزی بگه رفتم پیش دیانا
دیانا : زهرمار اینجوری نگام نکن
چجوری نگاه کردم ؟!
یکمی سر به سرش گذاشتم بعد از اون ۴ تایی با هم بازی کردیم بعد از اینکه بازی تموم شد خاله و عمو بیدار شدن خاله چایی اورد و عمو مشغول صحبت با پسرا شد منو دیانا و خاله هم داشتیم حرف میزدیم که صدای در اومد …….

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 10

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
2 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
𝐄𝐭𝐞𝐫𝐧𝐢𝐭𝐲 🌪🌬
1 سال قبل

عالی عزیز دلم🍄🍬

2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x