رمان سادیسمیک پارت 27

4.4
(20)

انقد خورده بودم که داشتم میترکیدم
آخ آرومی گفتم و گوشی جدیدمو برداشتم ، سیمکارت جدیدمو انداختم روش و داشتم شماره ها رو وارد میکردم که اون یکی گوشی زنگ خورد
شماره بود ، ولی یکم آشنا…
یه تای ابرومو بالا انداختم و گفتم

+بله؟!

ــ میثاقم

اره … از صداش فهمیدم
خواستم قطع کنم که زود گفت

ــ قطع نکن رستا
کارت دارم

+خب؟
بگو

ــ برگرد

+من پیش توئه سادیسمی امنیت دارم؟
هوم؟

ــ خب حالا انقد به روم نیار

+باشه خدافظ

ــ برگرد رستا

نوچی کردم و گوشیو قطع کردم ، مخم داشت سوت میکشید …

✨4 ماه بعد✨

امروز نوبت تعیین جنسیت بچم بود …
خانم دکتر که زن خیلی خیلی مهربونی بود ، دستامو گرفت و با لحن همیشه مهربون و سرزندش گفت

ــ مبارک باشه!
یه پسر خوشگل و سالم با لبای غنچه مثل مامانش!

ریز خندیدم و اروم زمزمه کردم “خداروشکر”
بعد پاک کردن ژل از روی شکمم و حساب ویزیت راه افتادم سمت خونه …

(چند ماه بعد)

+آ..آییی

کل تنم عرق سردی کرده بود ، به هزار زور و زحمت خودمو رسوندم به واحد دارا
در زدم و بعد چند لحظه اومد جلوی در …
نگاهش رنگ تعجب گرفت ، بازومو اسیر دستاش کرد و نگران گفت

ــ چی..چیشدی الان .. الان چیکار کنم؟
بریم بیمارستان

دستشو گرفتم و ثابت نگهش داشتم
گوشیمو دادم بهش و لب زدم

+ا..ین شماره… رو..ب..برام .. بگ..یر
شم..اره ..خاله.. ما..ه

بقیشو نتونستم بگم و از هوش رفتم …

چند ساعتی گذشته بود …با حس نوازش دستام چشمامو باز کردم و نگاهم میخ چشمای درخشان خاله ماهور شد …

ــ خوبی رستا؟
عزیز دلم چرا زود تر نگفتی خودم بیام پیشت؟!

آب دهنمو قورت دادم و به سختی گفتم

+خال…ه بچم خوبه؟

ــ اره عزیزم اره خوبه

با صدای گریه های بچه صاف نشستم که دارا با چهره خندونی اومد طرفم و بچمو گذاشت پیشم

+دارا..
مرسی، اگه تو نبودی …

ــ هیشش
این چه حرفیه ، وظیفم بوده!

هر دو بیرون رفتن و من موندم با امیر ارسلانم …
سینمو در اوردم و گذاشتم تو دهنش
با ولع میمکید و دیگه گریه نمیکرد
تو گلو خندیدم و دستمو بین موهای کم پشتش حرکت دادم …

چشم و ابروی سیاهش ، یاد میثاق مینداختم
حیف که با ندونم کاریاش گند زد به زندگی …

✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨

+ارسلان مامان شیرتو بخور دیگه!

رغبت نمیکرد برای شیر خوردن تو این چند روز اشتهاش کم شده بود …

نوچی کردم و گذاشتمش تو گهوارش
گوشیمو برداشتم و همونطور که گهواره امیر ارسلانو تکون میدادم ، شماره خاله ماهور رو گرفتم

+الو
خاله خوبی؟

ــ سلااام دختر قشنگم!
من خوبم عزیزم تو چطوری ، امیر چطوره خوبه خداروشکر؟

+نمیدونم بخدا ، شیرمو نمیخوره اصلا!

ــ ای بابا!
خب شیر خشک واسش بگیر ، فقد مواظب باش ریفلاکس معدشو اذیت نکنه ها

بعد یکم حرف زدن خداحافظی کردم …
امیر ارسلان خواب بود و میتونستم برم واسش شیر بگیرم … .
لباسامو پوشیدم و ارسلانو بلند کردم ، گذاشتمش تو کریر و پیشونیشو بوسیدم

+مامان فداتشه …

از خونه زدم بیرون و امیر ارسلانو دادم دست یکی از همسایه هام ، خانوم مهربونی بود و مطمئن بودم میتونه ازش خوب نگهداری کنه …
سوار اسانسور که شدم ، دارا هم اومد داخل …

ــ عه اومدی بیرون!
کجا میری خودم برسونمت؟

لبخندی زدم و گفتم

+مرسی ، زحمتت نمیدم این چند وختم کم کمکم نکردی

ــ وظیفم بوده!…
نگفتی؛کجا میری؟

آدرس داروخونه رو دادم بهش و زیر لب ممنونی زمزنه کردم …

🏷میثاق
تو پارک نشسته بودم رو نیمکت و سیگار میکشیدم…
این اواخر خیلی زیاد میکشیدم ، جرات نمیکردم برم نزدیک بنیتا ، مبادا ریه هاش آسیب ببینن
خیره شدم به داروخونه ای که جلوی پارک بود
یه دختر جوون از داروخونه بیرون اومد ، چقد شبیه رستا بود …
یکم روش زوم کردم و فهمیدم خودشه…
خود ، خودش…
از یه طرف خوشحال بودم و از طرف دیگه متعجب …
پاتند کردم طرفش ، تقریبا نزدیک بودم ولی با دیدن پسر جوونی که پشتش بهم بود و از ماشین پیاده شد ، رفت سمت رستا و خریداشو ازش گرفت درجا خشکم زد …
ناباور خندیدم و زل زدم بهشون
رستا برخلاف همه وختایی که پیشم بود ،لبخند از ته دلی زد و نشست تو ماشین …
نمدار شدن چشمامو میتونستم حس کنم…
سوار ماشینم شدم و راه افتادم دنبالشون …

ببخشید ب خاطر پارت گذاری ، خیلی گرفتارم:)

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 20

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان آچمز

خلاصه : داستان خواستن ها و پس گرفتن هاست. داستان زندگی پسری که برای احقاق حقش پا به ایران می گذارد. دل بستن به…
رمان کامل

دانلود رمان سراب را گفت

خلاصه : حاج محمدهمایون امیران، مردی بسیار معتقد و با ایمان، تاجر معروف و سرشناس تهران، مسبب تصادف دختری جوان به نام یاس ایزدپناه…
رمان کامل

دانلود رمان سونامی

خلاصه : رضا رستگار کارخانه داری به نام، با اتهام تولید داروهای تقلبی به شکل عجیبی از بازی حذف می شود. پس از مرگش…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
4 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Sni
2 سال قبل

فدای سرت 🙂

*RAHA *
2 سال قبل

عالی

S
2 سال قبل

پارت بعدی کی میدی؟

Shyli
2 سال قبل

فدا رت ی خبر بده ع خودت نگران نشیم ):

دسته‌ها

4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x