لیلا داخل می شود چشمانش خون است دستش را مشت می
کند به قفسه سینه اش می کوبد و ضبحه می زند:حاجی بچمو
پرپر کردی…چکارکردید؟بچم چهار روزه خونه نیومده…روی
زمین می افتد گریه می کند عمه مینا کنارش می رود سعی می
کند او را آرام کند طوری که نشده آریان زنده بود وهمین بس
بود لیلا به من اشاره می کند:مثل مادرتی میای همه چیه رو
خراب می کنی و می ری….خنده ام می گیرد:مگه بولدوزرم؟
بابا تشر می زند حاج آقا چشم غره می رود لیلا گریه می کند
برای لیلا آب قند می آورند عذاب وجدان می گیرم هرچه که
بود مادر بودبه طرفش بر می گردم:زنعمو نگران نباشید اصلا
خودم به آریان راستشو می گم مطمئنم رضایت می ده…نگاه
لیلا رنگ خشم می گیردبا جیغ می گوید:نهههه نهههه تو هیچ
کار نکن یکاری می کنی سربچم بره بالای دار…ناخودآگاه خنده
ام می گیرد مگر کشک بود؟توجه نمی کنم به طرف اتاق خودم
می روم تا حاضرشوم در این روزها اینقدر آشوب بودم که
دیگربه کارهای دانشگاهم نمی رسیدم وارد آشپزخانه می شوم
نگاهی روی گاز می ندازم در هریک را باز می کنم پلو،خوراک
ماهیچه،قیمه وسوپ…سوپ را در ظرفی می ریزم و تزئین
می کنم و به طرف بیمارستان می روم…اتاق۳۰۱در می زنم صدای
زهره می آید:بفرمایید….داخل می شوم :سلام از آن روزی که
آریان تصادف کرده بود بامن سر سنگین بود بدترشده بود آریان
روی تختش نشسته ودست چپش در گچ است با دیدن من
بلندمی شود:من بیرون منتظرم….بیرون می رود سعی می کنم
لبخندبزنم:بهتری سری تکان می دهد کمپوت ها نشان دهنده
این است که چیزی نخورده سوپ را روی میزبالای تختش می
گذارم درش را باز می کنم قاشقی کنارش می گذارم به روبه
رویش می گذارم:بخور….سری تکان می دهد عقب می روم و
روی صندلی هایی که روبه روی تختش قراردارد می نشینم
صدای گوشی ام بلند می شود عمه مینااست:یکم پیشش
بمون…آریان را میگفت؟به اونگاه می کنم دست به سوپش نمی
زندبلندمی شوم صندلی را کنار تختش می کشم قاشق را درون
سوپش می کنم به طرف دهانش می برم نگاهم می کند
نگاهش رنگ تعجب می گیرد:باز کن دیگه….تا آخرین قاشق
سوپ را به خوردش می دهم دستمالی به دستش می
دهم:آریان….نگاهم می کند:بله…لب هایم را با زبان تر می
کنم:اگر بفهمی اون کسی که بهت زده کیه چکار می
کنی….نگاهش را به صورتم می دهد:تو دوست داری چکار
کنم؟از جوابش متعجب می شوم:از شکایتت صرف
نظرکن…سری تکان می دهد…
عالیی عزیزم 😍❤️
مثل همیشه عالییی 😍♥️
میسی عزیزم❤
مثل همیشه عالی 💋💋💋♥️♥️چرا من احساس میکنم آریان مظلومه 😅
مرسی عزیزم❤
حالا نمی شه راجبش اظهار نظر کرد بریم جلوتر ببینیم قراره چکارکنه..😅😉🤔
زیبا بود💔🚶
مرسی زهراجون❤
ژووون
عالی
فقط ارمیتا… زود زود پارت بزار🥲💖
میسی هلیاجونی❤
اوکی💋
من اریان را میدوس…
خدایاااااااااااااااااا همچین شوهری برایم عطا بفرما.آمیننننننننننن
واقعا آریان خوبه؟🤔😈
پیشنهادمی کنم همچین دعایی نکنی😅
تو دلم نشست دوسش دارم…
آرمیتا جون پارت بعد زود تر بزار
من همچنان منتظر کیارش😅
دریاجون🥺
مدتی در تنبیه به سرمی برم یک روز درمیون پارت می ذارم کیارشم میارم اینقدر منتظرشی😂😈