رمان سادیسمیک پارت 13

4.1
(21)

#پارت_13

بدون حرفی از اتاق اومدم بیرون ؛ یه دفعه دستم کشیده شد و پرت شدم تو آغوش گرمی …

با تعجب سرمو بالا آوردم و با یه جفت تیله مشکی چشم تو چشم شدم…

میثاق بود …
اولین باری بود که بغلم میکرد ، البته به جز اون روز اول که بعدش کلی اذیتم کرد …
احساساتم سرد بودن …
خودمو از بغلش بیرون کشیدم و رفتم سمت کلبه …

چنتا جعبه که خوراکی داخلشون بود رو کمد کوچیک گوشه اتاق که فقد کاغذ داخلش بود چیده شده بود…

درو بستم و رفتم طرفشون
اومممممم نوتلا و نون تست ، تمشک ، البالو خشک
وای عاشق همه شون بودم
در ظرف آخرو که باز کردم یه کاغذ توش بود

“سیاوشم …
اگه ارباب بفهمه شر به پا میکنه رستا
بذارشون تو کمد کوچیکه ، کم غصه بخور آبجی”

خیلی مهربون بود …
هم اون هم اراد هر دو مهربون بودم
خدا دوتا فرشته نجات بهم داده بود!
چنتا تمشک خوردم و بعد قایم کردن ظرفا با انرژی رفتم سمت حیاط عمارت
یکم که چرخ زدم توجه ام نسبت به یه درخت پزرگ که اون طرف عمارت بود کشیده شد …
رفتم سمتش و به هزار زور و زحمت ازش بالا رفتم

ــ بگردین ببینین کجااااااس
همین الاااان

با صدای داد و فریادش کل تن و بدنم لرزید
خدا ازت نگذره دودیقه نشده هنوز اومدم رو این درخت

دستمو بلند کردم و داد زدم

+میثاااااق من اینجااااام

متوجه من که شد دوید طرفم

ــ توله سگ کی گفت بری اونجا
هااان؟

+ببخشید!
نمیدونستم باید ازت اجازه بگیرم

ــ از این به بعد بدون
بیا پایین من میگیرمت

با سرتقی نوچی کردم و خودمو بیشتر بالا کشیدم

+بیام پایین منو میزنی

دستی بین موهاش کشید و کلافه گفت

ــ نمیزنم بیا

+نچ

ــ گمشو بیااااااااا

یه تای ابرومو بالا انداختم و با نفس نفس گفتم

+هنوز نیومدم اینجوری عربده کشی میکنی ، بیام که جر خوردم!

ــ به جون خاله ماهور نمیزنمت بیا پایین فقد الان میوفتی میمیری

و دستشو سمتم دراز کرد

زبونی و لبام کشیدم و با لبخند گشادی پریدم بغلش که پخش زمین شد و حالا من روش بودم

+ایول ارباااااب!
خوب گرفتیم

حولم داد و جامونو عوض کرد

ــ من همیشه کارامو خوب انجام میدم

تحریک وار زبونمو رو لباش کشیدم و تا خواست لب گیریو شروع کنه سرمو عقب بردم و رو زمین گذاشتم ؛ گردنمو کج کردم تا نتونه کاری کنه ولی بعد یکم مکث خنده های ریزم قطع شدن …
لباشو رو پوست سفید گردنم گذاشت و محکم مکید

دستمو گذاشتم و شونش و یکم به عقب حولش دادم

+لعنت بهت ..!
گردنم کبود شد

سرشو عقب کشید و خمار تو گودی گردنم گفت

ــ حقته …
همیشه یه راهی هست برا اذیت کردنت!…

دلخور نگاش کردم و بلند شدم

+نوبت منم میرسه جناب..!

جنابو همچین کشدار گفتم که حرسش در بیاد و بعد رفتم داخل …

+خاله کل تنم درد میکنه یه کمکی بده!

ــ انقد غر نزن دیگه دختر
دارم واست دوا درست میکنم ، بگو مریم بزاره رو زخمات خوب میشی

ــ لازم نکرده

برگشتم طرفش و با بهت بهش زل زدم

+یعنی چی لازم نکرده؟
کل بدنم کبود شده

ــ بازم کبود میشه ، نیاز نیست واسش چیزی درست کنی

خاله ــ میثاق کوتاه بیا گناه داره بچم!

ــ منم گناه داشتم ، اینعفریته هنوز روی واقعی خودشو نشونت نداده …
اینم یکیه مثل .. مثل رایکا!

+ولش کن خاله …
راست میگه ، بازم کبود میشم
اون قهوه لعنتیشو بده من ببرم تو اتاقش

آه جگر سوزی کشید و یه فنجون بهم داد
رفتم سمت اتاقش بدون در زدن وارد شدم ، اصلا حواسم نبود!
باز خوب شد داخل اتاق نبود …
من که وظیفمو انجام داده بودم ، قهوه شو اورده بودم دیگه بقیش بهم ربطی نداره!
چشمم خورد به برگه های رو تختش
کنجکاویم اجازه نداد نرم نزدیک …
قهوه رو گداشتم رو میز و رفتم سمت تخت ، یکیشونو تو دستم گرفتم

“سود سهام شرکت ، واریز به شماره حساب …. ”

یعنی برای کی بود؟!
تا خواستم بقیشو بخونم صدای نفس کشیدنای یکی کنارم گوشم اومد و باعث شد تنم مور مور بشه …

ــ بدون اجازه اومدی اتاق اربابت!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.1 / 5. شمارش آرا 21

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان دژخیم

  خلاصه رمان: عشقی از جنس خون! روایت پسری به نام سیاوش، که با امضای یه قرارداد، ناخواسته وارد یه فرقه‌ی دارک و ممنوعه…
رمان کامل

دانلود رمان شاه_صنم

  ♥️خلاصه : شاه صنم دختری کنجکاو که به خاطر گذشته ی پردردسرش نسبت به مردها بی اهمیته تااینکه پسر مغرور دانشگاه جذبش میشه،شاه…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
9 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
افسانه
2 سال قبل

عالی بود جیگر…

فاطیما ویسی نژاد
2 سال قبل

عالی بود جون دل عشق دلم نفس قلبم😙😍💖

*RAHA *
2 سال قبل

عالی بود

𝐀𝐓𝐄𝐍𝐀 💔
2 سال قبل

عالی جانان…

ĄÝ ŇŰŘ ¤
2 سال قبل

میگم رستا اشهدشو خوند ؟؟؟؟

𝐀𝐓𝐄𝐍𝐀 💔
2 سال قبل

فلور یه پارت بده دیگ…

Shyli
2 سال قبل

نمیشه ی پارت دیه بدی فلور جونمممممممم
بیکارم حوصلمم سر رفته برا اولین بار رمان کم اوردم واسه خوندن رمان خوب معرفی کنینننننننن

Helya
پاسخ به  Shyli
2 سال قبل

رمان دربندنام از کورا ریلی
بدون سانسورشو بخون😂

مهرسا
2 سال قبل

چرا پارت جدید نمیزاری پس؟!

دسته‌ها

9
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x