پاییزه خزون
متنه پیام( bah bah slm sahel khanom ahvl shrif😂😃)
به به سلام ساحل خانوم احوال شریف.
شماره اصلا برام آشنا نبود هی هر چی بیشتر فک میکردم بیشتر به این نتیجه میرسیدم که شماره اصلا آشنا نیستش برام .براش تایپ کردم
_شما؟!
چن دقیقه بعد جواب داد
_ye ashna dos dri bhm ashna shim!?
(یه آشنا ،دوس داری باهم آشنا شیم؟)
این پیامو که خوندم بیشتر گیج شدم تصمیم گرفتم بهش اهمیت ندم اگه جواب ندم خودش خسته میشه میره صفحه گوشیو بستمو زیر پتو خزیدم.
امان از این شب که تاریکی و نحسیش همه جا رو میگیره و دنیای ادمم سیاه و تاریک میکنه.. فکر و خیال مجال خواب راحت نمیده بهم ،حدودای ساعت ۲ بود که خوابم برد.
چهلم هم اومدش ولی انگار من خواب بودم تو این برحه زمانی ،شاید خنده دار باشه ولی هنوزم منتظرم که صدا خندشونو کلکلاشونو تو خونه بشنوم ولی امان از اینکه الان حتی گوشتای بدنشونم از بین رفته.
این چند وقته مغزم خیلی درگیره رو هوام، اصلا نمیتونم تمرکز روی چیزی داشته باشم یدفعه میرم تو یه دنیایه دیگ… این مزاحم لنتیم که ولم نمیکنه، همش پیام میده چن وقت پیش حتی بهم زنگم زد .یه مقداری استرس گرفتم میترسم داداشمو شوهر خواهرم از داستان بو ببرن نه اینکه ازشون بترسما نه … بیشتر دوس ندارم ناراحتشون کنم .
همه مهمونا اومده بودن رو صندلی نشسته بودن بچها از مهمونا پذیرایی میکردن هوا هم… آخ امان از این هوا که اونم دلش مثله من خون اونم دلش از این دنیا و آدماش پره شاید اونم مثه من تنهاس که اینقد دلش گرفته .مداح شروع کرد به نوحه خوندن ولی من دوباره شدم یه تیک سنگ ..نه خبر از شیون و گریه بود نه خبر از ناله و جیغ.. آروم بودم برخلاف دریای طوفانی درونیم چقد این تضاد میتونه سخت باشه که درونت آشوبه ولی بیرونت آرومت.
صدای پیامک گوشیم اومدش میدونستم همون مزاحمه ولی خسته شده بودم از این موش و گربه بازیا کاشکی بفهمه من خسته تر از این حرفام .تصمیم گرفتم بیخیالش بشم بعضی اوقات بیخیالی بهترین کاره وقتی هیچ کاری ازت بر نمیاد.
ساعت حدودای ۱۲ شب بود تموم مهمونا رفته بودن .به داداش و آبجیم کلی اصرار کردمکه برن بهشون گفتم اگه بمونید من بیشتر ناراحت میشم، برید سره خونه زندگیتون من از پسه همه چی بر میام بالاخره که چی ولی این حرفا کار ساز نبود آخر سر سمیرا با علی رفت بجاش آراز و سمانه موندن پیشم ولی من به اوناعم احتیاج نداشتم .حدود نیم ساعت بعد…
.
عالیه