ا
_حالش خوب نیست ؟برای چی چشماش بسته است ..؟
نکنه از حال رفته باشه..؟
لحنش آنقدری پر تشویش و هراسان است که حتی به دل ستاره هم شک میندازد که نکند واقعاً از حال رفته باشد..
دستش را به آرامی روی بازویش میکشد به آرامی نامش را صدا میزند که با لرزیدن خفیف پلکش آسوده نجوا میکند…
_نترسید از حال نرفته..مجبور شدیم بهش آرام بخش بدیم…
خیلی ترسیده بود..اصلا حال خوبی نداشت..
نگران نباشید ..
آهش را در سینه خفه میکند..
راست میگفت..
نباید نگران میشد…
چون حالا حتی وقت نگران شدن هم نداشت
شده حتی یک نگرانی معمولی …
کمی خم میشود دستش را به صورت رنگ پریده اش میکشد و…
پوست داغش آتش به دلش می زند..
_تب داره..
_اونجا چه خبر شده…؟
صدای سهیل آنقدری بلند هست که فوراً عقب بکشد و بدون آنکه متوجه لرزش پلک و نیمه هشیار شدن ماهک شود
از ماشین بیرون بزند…
رد نگاهشان را دنبال میکند و به محلی که پلیس ها جمع شده بودند میرسد..
رهام را بینشان میبیند…
وکیل سام و چهره درهم میکشد..
نمیفهمد چه به پلیس ها گفته بود که همگی به تکاپو افتاده وبه دنبالش راه افتاده بودند…
_پلیسا دارن کجا میرن؟
غرق افکارش دست آزادش را دور گردنش میکشد و در جواب امیر سکوت میکند که غزاله بی ملاحظه و ساده لوحانه لب میزند..
_اون وکیل سام آریا نبود همراهشون سوار ماشین شد..؟ پس خود سام کجاست ندیدمش اصلا نکنه اتفاقی براش افتاده..؟
همان لحظه نگاه ها فوراً به سمت غزاله بر میگردد..
امیر لب میگزد و درحالیکه انگشت اشاره اش را روی لبش قرار میدهد با چشم و ابرو به ماشین اشاره میکند که ساکت شود و سهیل رو به او چشم غره ی وحشتناکی میرود که همان لحظه صدای ضعیف و نگران دخترک از داخل ماشین به گوش میرسد..
_چیشده..؟برای سام چه اتفاقی افتاده..؟
سهیل و امیر با شنیدن صدای ماهک با عجز چشم میبندند و غزاله هول شده چشمانش گرد میشود
سپهر نگران سر خم میکند…
_بیدار شدی قربونت برم..
_سام کجاست؟..چه اتفاقی براش افتاده..پلیسا دارن کجا میرن..؟
ماهک نگران و پشت هم سوال میپرسد و ستاره با چهره ای مضطرب رو به سپهر بی صدا لب میزند:
_همه ی حرفاتون و شنید…
سپهر لحظه ای پلک میبندد و سعی دارد خونسردی اش را حفظ کند..
_چیزی نشده که عزیزم..بهتره زودتری بری خونه..
حالت خوب نیست باید استراحت کنی..
_من هیچ جا نمیرم باید ببینمش…میخوام مطمئن شم که حالش خوبه..
_حال اون خوبه کسی که باید نگرانش بود تویی..
یه نگاه به خودت تو آینه انداختی..؟
دخترک بی قرار اشک میریزد..
دلش گواه بد میداد و تا او را نمی دید آرام نمیگرفت..
_سپهر ازت خواهش میکنم بزار من..
جدی و با قاطعیت میان کلامش میرود
_همین حالا همراه دوستات میری خونه ماهک.. حرف دیگه ای هم نباشه لطفاً..
سپس بی توجه به اشک هایش می ایستد و درحالیکه با کلافگی در ماشین را به هم میکوبد به پسرها اشاره میکند..
_زودتر سوار شید ..مستقیم میبریدش خونه…
هرچی هم که شد اصلاً ماشین و نگه نمیدارید…
_ولی…
میغرد..
_دیگه ولی و اما نداره..همینی که گفتم..د یالا بجنبید…
پسرها دستپاچه به طرف ماشین میروند و پیش از آنکه بخواهند سوار شوند امیر است که میپرسد:
_پس شما چی..؟
_من همینجا میمونم..
باید مطمئن شم چه خبره ..
با دکترش هماهنگ کردم برای معاینه میاد خونه … فقط حواستون باشه که مهتاب بویی از این ماجرا نبره..خودتون یه داستانی سر هم کنید..
امیر با تردید به سپهر نگاه میکند و سپهر پوف کلافه ای میکشد…
_زودباشید دیگه ..عجله کنید..
صدای گریه ها و بی قراری های ماهک هر لحظه بیشتر اوج میگیرد
غزاله با شرمندگی به طرف ماشین میرود و
سهیل با غیظ از او نگاه گرفته پر حرص روی صندلی اش جاگیر میشود….
همزمان با نشستنشان امیر با تک بوقی ماشین را به حرکت در می آورد و سپهر خیره به دور شدنشان موبایلش را بیرون میکشد..
باید از میلاد میخواست هرچه سریعتر خود را به آنجا برساند …
اخه این چه وضع پارت گذاشتن 😡
مردی؟!
عزیزم چرا پارت نمی ذاری
سایت از کانال عمومی جلوتره اون کانالی که پارت ازش برمیداشتم الان بسته شده
الان باید صبر کنم به کانال عمومی برسه بعد ادامشو میزارم
میگم پی دی اف کاملش یا حتی نمیتونید تو قسمت وی ای پیش عضو شید که پارت بزارید
حداقل بگید کجا میتونم بخونمش