همه چیز به بهترین شکل ممکن میگذرد
با اختلاف یکی بهترین شبهای زندگیام را در کنار آنها گذراندهام
نزدیک به نیمه شب از بقیه خداحافظی میکنیم و سوار بر ماشین به سمت خانه میرویم
ارسلان به محض نشستن داخل ماشین دستم را زیر دست خودش بر روی دنده میگذارد
عشقی که امشب از او گرفتم را با هیچ چیز عوض نمیکنم
با رسیدن به خانه ماشین را داخل پارکینگ پارک میکند و همراه هم پیاده میشویم
با آسانسور بالا میرویم و پس از ورود درحالی که به سمت اتاق میروم با صدای آرامی میگویم
_میرم لباسم رو عوض کنم
نمیدانم چرا اما به شدت از او خجالت میکشم
خود را داخل اتاق میاندازم و به در تکیه میدهم
لبخند از لبم پاک نمیشود و دستم را بر روی قلب بیقرارم میگذارم
نمیدانم از کی اما این ارسلان را با تمام وجود میخواهم
از در فاصله میگیرم و به سمت تخت میروم
کیفم را بر روی تخت میاندازم و مانتو و شالم را هم کنار آن میاندازم
صدای در اتاق بلند میشود و کمی بعد در آغوش گرمی فرو میروم
لبخندم عمق میگیرد و با مکث در آغوشش میچرخم
نگاهم را به مشکیهای براقش میدهم و صدای آرامش در گوشهایم میپیچد
ارسلان_با دلت جوابم رو دادی؟…………..فکراتو کردی؟
دستانم را بر روی سینهاش میگذارم و مانند خودش آرام پچ میزنم
_با دلم جواب دادم که الان اینجام………….فکرامو کردم که تو بغلتم………….نمیدونم از کی اما خیلی وقته که تمام خوبی و بدیهات دوست دارم
لبخند کمرنگی بر روی لبهایش مینشیند و با کمی مکث و صدایی آرام میگوید
ارسلان_زندگی با من راحت نیست
خیره در تیلههای مشکیاش زمزمه میکنم
_میدونم………….. ارسلان تو………….تو یه دیازپامی……….همونقدر که آرامش میدی،حالمو خوب میکنی،میتونی خطرناک باشی…….اما برام مهم نیست…………من با همه خوبی و بدیهات میخوامت…………میخوام دیازپام من باشی
چشمانش پر از احساس است زمانی که زمزمه میکند
ارسلان_از کی شدی نفس منه بینفس
دستم را بر روی ته ریشش میگذارم
_شاید از همون موقعی که تو شدی پناه منه بیپناه
سرش را جلو میآید و لبهایش لبهایم را شکار میکند
دستانم را دور گردنش حلقه میکنم و در این بوسه عمیق همراهیاش میکنم
رابطه پر تب و تاب دیگری رقم میزنیم و اینبار میتوانم عشق را در تمام حرفهایش حس میکنم
★★★★★★★★★★★★★★★★
کنارش بر روی مبل مینشینم و با استرس انگشتهایم را درهم قفل میکنم
_ارسلان
فنجان قهوهاش را پایین میآورد
ارسلان_جانم؟
استرس هر لحظه بیشتر قلبم را میلرزاند
_میگم چ…………..چجوری میخوایم………….چجوری میخوایم عقد کنیم؟
فنجانش را بر روی میز میگذارد و کامل به سمتم برمیگردد
ارسلان_یعنی چی چجوری میخوایم عقد کنیم؟
مردمکهای لرزانم را به نگاه متعجبش میدهم
_یعنی…………..یعنی منظورم اینه که…………منظورم اینه که بابای من هنوز زندس…………..اگه اجازه عقد رو نده………
حرفم را قطع میکند
ارسلان_اونش با من تو نگران این چیزا نباش
(بچه ببخشید بابت کوتاه بودن پارت بخاطر شرایط دستم بیشتر نتونستم بنویسم🤕🥺
قول میدم بهتر که شدم بیشتر پارت بزارم🤗
بازم ببخشید✨️🥺🤕)
مرسی عزیزم
ایشالله دستت هم زود زود خوب میشه
موفق باشی
🥰🤍
ممنون غزاله جون.آرزوی سلامتی دارم برات.😍😘خوشحالمون کردی.🤗😄
مرسی از لطفتون🥰🤍