پاییزه خزون
حدود ۱۰ دقیقه ای میشد که با بچها مشغول بالارفتن از سربالایی توچال بودیم مهسا و امیر دست تو دست هم بودند و داشتند میخندیدند گاهی اوقات حسرت میخوردم، حسرت خندهاشون حسرت اینکه فکر تنهایی مثله خورده به جونشون نیوفتاده ،حسرت اینکه شبا از ترس تنهایی کز نمیکنن حسرت اینکه یه زندگی عادی دارن مثل همه مردم. چقدر بده که آدم یدفعه از اطراف غافل میشه و نمیفهمه اطرافش چی میگذره چقدر بده که صدای مغزت از صدای خودتو حرفات بلند تره . خدایا هستی صدامو میشنوی من خسته شدم تا کی باید این ماسک بی غم بودنو بزارم رو چهرم خدا صدای ما بدبخت بیچارهارم میشنوی یا فقط هوای اون پولدارارو داری گاهی اوقات دوس دارم از اعماق وجودم فریاد بزنم این همه دردو ،شاید این همه غم برای یه دختر ۱۹ سال سنگین باشه زندگی رمان نیست زندگی بگیه فیلمه اسمش روشه زندگی یعنی به هر سازی گف باید برقصی یعنی هزار جور بالا و پایین . چقدر بده که ادم با خودش و درون خودش تو جدل باشه شایدتنها جنگی که پایان نداشته باشه همین باشه .تو حال هوای خودم دست وپا میزدم که ارمین دوست امیر صدام زد
_بله
_حالتون خوبه آخه رنگتون پریده الان هر چی صداتون کردم متوجه نشدید
_بله حالم خوبه ممنون
یه شکلات از این بنفشا مارک هابی بود به طرفم گرفت
_بگیرید اینو بخورید نترسید نمک گیرتون نمیکنه در ضمن حال ادما از چشماشون معلومه خانم ساحل
اینو گفتو جلو تر از من حرکت کرد بیا اینم فهمید که حال من خوب نیست خاک بر سرم .
سعی کردم دیگ به چیزی فکر نکنم که اینا فکر نکنن از این ادمای گوشه گیرم به طرفه بچها رفتمو باهاشون گپ زدم .رسیدیم بالای کوه هوا خیلی سرد بود به خاطره برفای زیره پامون مسیر لغزنده بود بچها میخواستن تیوپ سوار شن و سر بخورن بیان پایین ولی من حال و حوصله اینکار را رو نداشتم .رفتم یه گوشه نشستم که تو دیدشون نباشم و هی بهم گیر ندن این دوسته امیرم برا ما شاخ شده بود هی رِبِرِ تیکه مینداخت ،بالاخره بچها تونستن بعد از کلی دوندگی تیوپ پیدا کنن، به ذوق دخترا نگاه کردم بیشتریاشون با جفتشون اومده بودن .دنیاشونو دوست داشتم دنیای ساده ای داشتن تنها توقعشون از زندگی این بود که یارشون براشون گل بخره یا ساعت بخره یا باهم برن فلان جا ،چقد میتونه دغدغه ادما متفاوت باشه باهم.
گوشیمو از تو کیفم دراوردم ، میس کال نداشتم اگه نگرانم شن بهم زنگ میزنن از تو موسیقیام آهنگ رضا بهرام و پلی کردم
عشق اگر بود چه کم بود
رفتنی میرود زود
من پر از خاطرم
مانده ام با خودم
چشمتو باورم بود
گفتی شد وقت رفتن
تو حال هوای آهنگ بودم که دوباره این مزاحم اومد و تنهاییمو بهم زد لعنت به هر چی مزاحمه.
عالی .مرسی
پارت بعدی رو کی می زاری ؟
سلام آقای قادر . بنده می خواستم در سایتتون رمانم رو بارگزاری کنم . میشه لطفا راهنمایی بفرمایید ؟
عالیه