پاییزه خزون پارت ۲۴

3.8
(5)

 

 

پاییزه خزون
گوشیو قطع کردم ،آبجی سمیراهم زنگ زد بهم کلی باهام حرف زد،میخواست پاشه بیاد درمانگاه که بهش گفتم نمیخواد بیاد و گفت بعد از خونه مادرشوهرش زود میاد پیشم هر چقدرم اصرار کردم که حالم خوبه گوشش بدکار نبود اراز امپولا و سرممو آورد دیگ نفهمیدم چی شد فقط وقتی سوزن سرم رفت تو دستم به خواب عمیقی فرو رفتم آخ چقد آرامش بازندگیم بیگانه شده احساس میکنه این روح خستمه که به جسمم چیره شده و اونم از پا دراورده، با احساس صدا صحبت اراز از خواب بلند شدم ولی چشمامو باز نکردم ،صدای مهرشادو اراز میومد که داشتن باهم حرف میزدن
_من هی میگم تنها زندگی کردن فایده نداره دختره کله پوک ببین خودشو به چه روزی دراورده ،دکتر براش ازمایش نوشته از بس که این چند وقت هیچی نخورده فک کنم هیچی ت بدنش نباشه
_نگران نباش داداش من بازم باهاش حرف میزنم
_فایده نداره این عقل نداره مهرشاد
بازم داشتن راجبه تنهایی من صحبت میکردن ولی من دیگ بیدی نبودم که با این بادا بلرزم پلکامو باز کردمو از جام بلند شدم همشون سمتم برگشتن چون دوره دیده بودم با یه حرکت سوزن سرمو دراوردم آراز گفت
_روانی داری چیکار میکنی بزار بگم بیان در بیارن
_خودم بلدم بابا کاری نداره اون پالتوی منو بدید شماها چرا اینجا میز گرد تشکیل دادید بابا من از شماها هم بهترم بلند شید بریم .
مهرشاد گفت
_دیوونه… چت شده بود همرو نصف عمر کردی دختر ،آراز یه جور گفت تو حالت خوب نیس که من با صد تا اومدم تا درمانگاه ،خوبی الان روبه راهی؟؟
_اره بابا خوبم فقط بریم
همگی باهم از درمانگاه زدیم بیرون من با ماشین آراز اینا اومدم‌ مهرشادو شادی هم با ماشین خودشون اومدند ، صدای زنگ گوشیم که اومد دستمو داخل کیفم کردمو و گوشیمو برداشتم بدبخت داشت خودشو میکشت مهسا بودش ، تا اومدم بر دارم قطع شد منم پیش خودم گفتم فردا بهش زنگ میزنم حال فک زدنو با مهسارو ندارم الان ،به اس ام اسام نگاه کردم دوباره این مزاحمه سیریش شد هوفف خدا، نتمو روشن کردمو رفتم واتساپ یه پیام از یه شماره ناشناس داشتم ولی پروفایلش عجیب اشنا بود شمارشم ۰۹۱۲…..بود پیامشو باز کردم
_slm khanom sahel khobid? Bhtr shodid .akhe amir goft rftid drmangah b brdrton age kari az dastm br miad bgid bhm bi tarof
منم براش تایپ کردم
_slm mmnon shoma khobid??shoma aqaye armin hstid?
رفتم بقیه پیامامو چک کردم مهساعم پیام داد بود بهم باهم یکم چت کردیم وقتی اراز گف پیاده بشید نتمو کلن خاموش کردم و گوشی گذاشتم تو کیفم .

آراز اورده بودم یه سفره خونه دنچ ،چقد فضای قشنگی داشت گلای رز باغچه صدای شر شر آب تخت های سنتی همه اینا دست به دست هم داده بود که فضا آرامش بخش بشه ،واقعا که آدم زنده میشه ..‌همگیمون به سمت یه تخت سنتی رفتیمو روش نشستیم که مهرشاد هنوز ننشسته گفت
_بگیم چایی و قلیون بیارن عجیب میچسبه حاجی
ارازم گفت
_اره پایتم بدجور بگو بیارن
مهرشاد رو به آراز گفت
_آراز زنگ بزن علیم بیاد دوره هم باشیم
_باشه الان میزنگم بهش ،خونه مامانش اینا بود انگار
_بزنگ تو حالا یوقت اومدش
و به این ترتیب شد که علی اینا و مهسا ایناهم اومدنو جمعمون تکمیل شد ، مردا مشغول قلیونو حرف مرف شدن ،زناعم مشغول گپ، که یه دفعه صدای منحوس گوشیم بلند شد که ای کاش بلند نمیشد.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.8 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان غمزه

  خلاصه: امیرکاوه کاویان ۳۳ساله. مدیرعامل یه کارخونه ی قطعات ماشین فوق العاده بی اعصاب و کله خر! پدرش یکی از بزرگ ترین کارخانه…
رمان کامل

دانلود رمان نهلان

  خلاصه: نهلان روایت زندگی زنی به نام تابان میباشد که بعد از پشت سر گذاشتن دوره ای تاریک از زندگی خود ، در…
رمان کامل

دانلود رمان آمال

  خلاصه : آمال ، دختر رقصنده ی پرورشگاهیه که شیطنت های غیرمجاز زیادی داره ، ازدواج سنتیش با آقای روان شناس مذهبی و…
رمان کامل

دانلود رمان طومار

خلاصه رمان :     سپیدار کرمانی دختر ته تغاری حاج نعمت الله کرمانی ، بسی بسیار شیرین و جذاب و پر هیجان هست…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
mehr58
2 سال قبل

یا خدا حالا چرا صدای منحوس؟

دسته‌ها

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x