پاییزه خزون پارت ۲۶

3
(5)

 

 

پاییزه خزون
با اراز وارد اتاق دکتر شدیم دکتر یه مرد سی و دو سه ساله کروات زده بود فک نمیکردم دکتر اینقدر خوشتیپم داشته باشیم . اول از همه آراز گفت
_سلام آقای دکتر خسته نباشید
_سلام وقتتون بخیر باشه و روبه من گفت
_سلام سرکار خانم خوب هستین؟! بفرمایید بشینید ..
_سلام ممنونم
نمیدونم چرا استرس گرفتم دستام دو تا قالب یخ شد. حالم خوب نبود انگار یادم رفت که اومدم اینجا تا درباره مشکلاتی که مغزمو درگیر کرده بگم ،دکتر روبه آراز گفت
_خوب چه کمکی از من بر میاد؟
_راستش آقای دکتر ما ینی منو خواهرم حدود چند ماه پیش مادرم و پدرمو بخاطره کرونا از دست دادیم و بعده مرگشون شرایط زندگیمون کاملا بهم ریخته شد ،بعده مرگه مادر و پدرم خواهرم یه مقداری احساس میکنم افسردگی گرفته اومدیم پیشتون تا کمکشون کنید .
طی همه این حرفا سرم پایین بود دوباره دوباره با این حرفا تک تک خاطراتم مرور شد ،روز خاک‌سپاری روز سوم یا اون روزی که خبر مرگ‌عزیزامو دادن بهم چشمامو سفت بهم بسته بودم تا شاید فریادای مغزم خفه بشن
_ببخشید خانم؟
تو حال خودم نبودم که این دفعه آراز به بازوم زد
_ساحل جان دکتر با شما بودن
_ببخشید ،میشه دوباره تکرار کنین؟
_حالتون خوبه!؟
این جملرو دو پهلو پرسید ازم احساس میکردم وقتی داره باهام حرف میزنه میتونه مغزمو هیپنوتیزم کنه ،میتونه حالمو از چشمام بفهمه ،
_بله خوبم
_ولی این چشما اینو نمیگن
هوفف خدایا اینم حالا قفلی زد رو ما
_خوب آقای معتمدی لطف میکنید منو خواهرتونو تنها بزارید باهم میخوام باهاشون یه گپه کوچیک بزنم
_بله حتما ،ساحل جان من بیرون منتظرم ،اومد دمه گوشم اروم گف: نگران هیچی نباش دستمم فشار ارومی داد .
آراز که رفت دکتر سعی کرد یخمو با حرفاش باز کنه که خیلیم موثر بود اینجوری شد که برای دکتر از همه چی گفتم از حالم از سردردای بدموقع و مزاحم از وحشت تنهاییم از اینکه با وجود اینکه از تنهایی بیزارم ولی دوست دارم تنها باشم شاید این عجیب ترین پاردوکس دنیا باشه که از تنهایی بگریزی و در آخر بازم به خوده تنها برگردی.
حدود ۴۰ دقیقه براش حرف زدم ،جالب اینجا بود اون فقط گوش میداد همین حتی نظرم نمیداد .
_خوب ساحل جان برای جلسه بعد من به منشی میگم که تایمو ساعتشو باهات هماهنگ کنه
_باشه ممنون
از جام بلند شدم که برم سمته در که یدفعه گفت
_ساحل جان
_بله
_خیلی خوبه که بازم با این شرایط سخت دووم اوردی و داری زندگی و هر چند سخت ادامه میدی این یعنی اینکه که جسوریو جسارت اینو داری که تنهایی از پس همه چی بر بیای و قطعا میتونی…. اینو هر روز باخودت تکرار کن و به خودت افتخار کن دختر کوچولو و بیبی فیس

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان گندم

    .خلاصه : داستان درباره ی یک خانواده ثروتمنده که بیشتر اعضای اون کنار هم زندگی میکنن . طی اتفاقاتی یکی از شخصیت…
رمان کامل

دانلود رمان گلارین

    🤍خلاصه : حامله بودم ! اونم درست زمانی که شوهر_صیغه ایم با زن دیگه ازدواج کرد کسی که عاشقش بودم و عاشقم…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دسته‌ها

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x