پاییزه خزون
چقدر خوب میتونست با پنبه سر ببره و تورو قانع کنه ،….حرفاش هیپنوتیزمم میکرد
_اره حق با توعه
_آفرین دختر خوب ،فردا خودم میام دمه خونتون دنبالت…. میبرمت دانشگاه
نالیدم
_آرمین تو مگه نگفتی چند وقت همو نیبینیم ،اونوقت فردا میخوای بیای دنبالم!!!
_اشکال نداره ۱۳ روز تعطیلاتو وره دل خواهر برادرتی قشنگ فکر کن ….الان حداقل، من از فرصتام استفاده کنم سوخت نشه ….
_نمیخواد بیای دنبالم خودم میرم
اخمی کرد همونطور که پیک مشروبشو داد بالا گفت
_بیخود حرف رو حرف من نیار ساحل ،بدنیست یه ذره از خیره سریات کم کنی ،اینجوری نمیتونیم باهم کنار بیایما….
بی توجه به حرفش گفتم
_مشروب میخوری ؟!
_جای تعجب داره ؟
_نه نداره فقط فکر نمیکردم اهلش باشی….
_عزیزم اهل خیلی چیزای دیگم هستم حالا تو زندگیم بیای بیشتر باهم آشنا میشیم …
پشت بندشم چشمک زد ،
_آرمین خیلی جدیدا شیطون شدی …فک کنم باید یه گوشمالی حسابی بهت بدم !!!
_جووونن شما فقط به من گوشمالی بده
گردنشو نشون داد و گفت
_این گردنم از مو نازک تر ….
پشت چشمی نازک کردمو گفتم
_آرمین کاری نداری من برم دیگ
_برو عزیزم ،فردا ۸ تک زدم بیا پایین
نالیدم
_آرمین جان نیاز نیست …تو ام اسیر میشی من خودم میرم …
_نیازه ،تک زدم بیا پایین
_هوف باشه پس ،کاری نداری …
_نه خانم ،شبت بخیر عزیزم شب رسیدی خونه پیام بده بیدارم من ….
_باشه شبت بخیر
گوشیمو که قطع کردم نتمو خاموش کردم اومدم برگردم تو، که سینه به سینه مهرشاد شدم،رنگ از روم پرید ،…..گلوم کویر لوت شد، سرمو انداختم پایین ،حس یه خیانتکار یا شایدم خطاکار و داشتم به حرف اومد
_همیشه تو رو مثله خواهر نداشتم دوست داشتم ، ….همیشه حواسم بهت بود از همون وقتایی کوچیک موچیک و ریزه میزه بودی ،…من چند وقت پیش به آراز هشدارمو دادم که حواست به ساحل باشه جوونه دختره… تنهاس ،هزار تا گرگ براش دندون تیز کردن…،گوش نکرد بهم ،گوش نکردو شد اونی که نباید بشه …ساحل منو نگاه کن
سرمو آوردم بالا
_داری چه بلایی سره خودت میاری !!!!امشب منو دوبار سوپرایز کردی تو ،تو قبلا یکی و میخواستی اون پفیوز اومد باهات بازی کرد ورفت !؟ میدونی اون آراز بدبخت چرا امشب پیک هارو هی رفت بالا ؟!. دِ نَ دِ نمیدونی از غم اون بی غیرتیش اینقدر خورد تا نفهمه سره خواهر یتیمش چه بلایی آوردن،اومدم اینجا میبینم داری با یه پسر ویدیو کال حرف میزنی ،
صورتشو جلو داد و غرید
_دقیقا داری چه غلطی میکنی ؟!اون پسره پفیوز کی بود !؟
یدفعه کنترلش و از دست داد و گفت
_هان؟؟؟؟؟؟!
با صداش همه به سمتمون برگشتن ،وای خدا چرا امشب تموم نمیشد ،مهرشاد رو به من غرید
_من اگه این داستانارو به آراز نگم مهرشاد نیستم ساحل ،یکی باید تورو جمع کنه اینجوری نمیشه ….
ناباور داشتم نگاش میکردم ،این چی گفت ،گفت باید منو جمع کنن!!! ،منی که حتی یه نامحرم تنمو لمس نکرده !!!حتی اون بیشرف نامرد ی که رفت!!!،نمیدونم چرا ولی این جملش باعث شد دوباره تنهایو بی کسی تا مغزه استخونم رسوخ کنه ،باورم نمیشه این گرگ درنده ای که جلو رومه مهرشاد باشه…. نه قطعا اون نیست این یکی دیگس که فقط شبیه مهرشاده وگرنه مهرشادی که من میشناختم راه و رسم دل شکستنو بلد نبود ….بود!!؟چشمام پر و خالی میشد ولی اجازه ریزش ندادم بهشون ،دیگ موندن اینجا تو خونه این آدمی که دیگ نمیشناسمش قطعا جایز نیست ….،مقابل چشمای ناباور بچها و البته آراز به سمته اتاق میزبان رفتم و پالتو وسایلمو برداشتم ،نتمو روشن کردمو وارد برنامه اسنپ شدم ،یه اسنپ گرفتمو زدم بیرون از اتاق ،دیدم که آراز و مهرشاد دارن تو بالکن باهم حرف میننو آراز هی دستاشو تو موهاش میکشه ،شادی گفت
_ای وای ساحل کجا داری میری دختر تو، تازه سره شبه بابا
لبخند هر چند مصنوعی زدمو گفتم
_مرسی عزیزم باید برم ،از پذیراییت ممنونم همه چی عالی بود شرمنده زحمت دادم بهت
عجب این مهرشادم دیوونه است